عشق سخت
part ²⁵
رفتم خیابون و کمی خرید کردم برای شب ، رفتم شرکت و سری به جیسو زدم و دعوتش کردم برای امشب که گفت کار داره و نمیتونه بیاد ، داشتم کار میکردم که چند بار یکی زنگ زد و هر وقت برداشتم سریع قطع کرد ، بهش اهمیت ندادم و به کارام رسیدم ، صدای زنگ گوشیم آمد نگاه کردم دیدم تهیونگ هست
& سلام خانمی خوبی
/ چه با اعتماد به نفس
& از چه لحاظ
/ شاید شب آمدی و جواب رد دادم
خندیدو گفت
& ا.ت بابام گفت شب ساعت ۸ مزاحم میشیم
/ مراحمید ، پس ساعت ۸ منتظرم
& مواظب خودت باش ، خدافظ
/ ممنون تو هم همینطور ، بای گلم
پاشدم رفتم خونه یه ناهار خوشمزه برای خودم پختم و به سر و وضع خونه رسیدم
✨ لایک و کامنت یادتون نره 💜✨
رفتم خیابون و کمی خرید کردم برای شب ، رفتم شرکت و سری به جیسو زدم و دعوتش کردم برای امشب که گفت کار داره و نمیتونه بیاد ، داشتم کار میکردم که چند بار یکی زنگ زد و هر وقت برداشتم سریع قطع کرد ، بهش اهمیت ندادم و به کارام رسیدم ، صدای زنگ گوشیم آمد نگاه کردم دیدم تهیونگ هست
& سلام خانمی خوبی
/ چه با اعتماد به نفس
& از چه لحاظ
/ شاید شب آمدی و جواب رد دادم
خندیدو گفت
& ا.ت بابام گفت شب ساعت ۸ مزاحم میشیم
/ مراحمید ، پس ساعت ۸ منتظرم
& مواظب خودت باش ، خدافظ
/ ممنون تو هم همینطور ، بای گلم
پاشدم رفتم خونه یه ناهار خوشمزه برای خودم پختم و به سر و وضع خونه رسیدم
✨ لایک و کامنت یادتون نره 💜✨
۱.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.