پارت۵
ویو هوسوک
وقتی کارم تموم شد سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم خیلی دلم برای لیا تنگ شده بود وقتی رسیدم ماشین و توی پارکینگ گذاشتم و وارد خونه شدم یه خدمتکار داشت پنجره رو تمیز میکرد که با حرف من به سمتم برگشت
_لیا کجاست
خدمتکار:نمیدونم حتما توی اتاقشون هستند
_باشه به کارت برش
خدمتکار:چشم
از پله ها بالا رفتم وقتی به در اتاقش رسیدم اروم در زدم ولی جواب نداد برای همین دوباره در زدم ولی بازم در و باز نکرد اروم در و باز کردم ولی لیا توی اتاق نبود همه ی اتاق و گشتم ولی پیداش نکردم نکنه فرار کرده نه حتما پیشِ اجوماست بدو بدو از پله ها پایین اومدم رفتم سمت اشپز خونه وقتی واردش شدم اجوما از پرسید
اجوما:چیزی شده پسرم
_اجوما لیا کجاست
اجوما:نمیدونم بهم گفت گشنشه منم رفتم براش غذا درست کنم ولی وقتی برگشتم نبود
_یعنی چی نبود
زود از اشپزخونه بیرون اومدم رفتم توی اتاق جونگ
جونگ:چی شده
_لیا فرار کرده اگه دستم بهش برسه خودم میدونم چی کارش کنم
جونگ:اروم باش شاید این دور و اطراف باشه الان به بادیگاردا میگم همه جای خونه رو بگردن تو همین جا بشین زود بر میگردم
روی تخت نشستم دختر اخه چرا این کارو باهام میکنی من که دوست دارم چرا فرار کردی فقط دستم بهت برسه کاری میکنم به غلط کردن بیوفتی که با حرفی که جونگ زد بیشتر عصبانی شدم
جونگ :جیهوپ لیا نیست فرار کرده
_بادیگاردا رو جمع کن (داد)
جونگ:باشه اروم باش
من و جونگ از اتاق بیرون امدیم همه ی بادیگاردا رو جمع کرده بود
_شما ها چی کار میکردین که فرار کرده هااااا(داد)
اسلحه رو از پشتم در اوردم و همه شون و کشتم
_جونگ به جک بگو گوشیش و ردیابی کنه ببینه کجاست
جونگ:باشه
جونگ رفت که صدای از اشپز خونه اومد داشتن درباره ی لیا حرف میزدن رفتم و به حرفاشون گوش دادم که ..............
ادامه دارد
وقتی کارم تموم شد سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم خیلی دلم برای لیا تنگ شده بود وقتی رسیدم ماشین و توی پارکینگ گذاشتم و وارد خونه شدم یه خدمتکار داشت پنجره رو تمیز میکرد که با حرف من به سمتم برگشت
_لیا کجاست
خدمتکار:نمیدونم حتما توی اتاقشون هستند
_باشه به کارت برش
خدمتکار:چشم
از پله ها بالا رفتم وقتی به در اتاقش رسیدم اروم در زدم ولی جواب نداد برای همین دوباره در زدم ولی بازم در و باز نکرد اروم در و باز کردم ولی لیا توی اتاق نبود همه ی اتاق و گشتم ولی پیداش نکردم نکنه فرار کرده نه حتما پیشِ اجوماست بدو بدو از پله ها پایین اومدم رفتم سمت اشپز خونه وقتی واردش شدم اجوما از پرسید
اجوما:چیزی شده پسرم
_اجوما لیا کجاست
اجوما:نمیدونم بهم گفت گشنشه منم رفتم براش غذا درست کنم ولی وقتی برگشتم نبود
_یعنی چی نبود
زود از اشپزخونه بیرون اومدم رفتم توی اتاق جونگ
جونگ:چی شده
_لیا فرار کرده اگه دستم بهش برسه خودم میدونم چی کارش کنم
جونگ:اروم باش شاید این دور و اطراف باشه الان به بادیگاردا میگم همه جای خونه رو بگردن تو همین جا بشین زود بر میگردم
روی تخت نشستم دختر اخه چرا این کارو باهام میکنی من که دوست دارم چرا فرار کردی فقط دستم بهت برسه کاری میکنم به غلط کردن بیوفتی که با حرفی که جونگ زد بیشتر عصبانی شدم
جونگ :جیهوپ لیا نیست فرار کرده
_بادیگاردا رو جمع کن (داد)
جونگ:باشه اروم باش
من و جونگ از اتاق بیرون امدیم همه ی بادیگاردا رو جمع کرده بود
_شما ها چی کار میکردین که فرار کرده هااااا(داد)
اسلحه رو از پشتم در اوردم و همه شون و کشتم
_جونگ به جک بگو گوشیش و ردیابی کنه ببینه کجاست
جونگ:باشه
جونگ رفت که صدای از اشپز خونه اومد داشتن درباره ی لیا حرف میزدن رفتم و به حرفاشون گوش دادم که ..............
ادامه دارد
۳.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.