ࡄߊ ࡋܢߺ࡙ߊ ܢߺ߭ ࡄߊ ࡋ ࡃߊ ̈̇ࡄࡐ߳ ܟ᳟ߺ̈̇ࡄܩߊ ܢߺ߭̈̇ࡄ✨♥️
ࡄߊࡋܢߺ࡙ߊܢߺ߭ ࡄߊࡋ ࡃߊ̈̇ࡄࡐ߳ ܟ᳟ߺ̈̇ࡄܩߊܢߺ߭̈̇ࡄ✨♥️
#پارت_10
اتاکان: خیلی خب بریم اماده شیم بیایم پایین صبحونه بخوریم👌🏻
لیزگه: اره اره خوب میشه✌️🏻🥹
یازگی: بیاین بریم🚶🏻♀
انور: بفرماییین🫴🏻خانوم ها مقدمن😚(یازگی)
ایلول: ممنون😁
انور: 🙄
(رفتن اماده شدن و اومدن برا صبحونه.....)
لیزگه: یازگی تو بیا اینجا بشین منم روبه روت میشینم😌
انور: منم اینجا بشینم😎(کنار یازگی)
ییعیت: خیلی خب پس منم روبه روی تو میشینم دیک انور😂
انور: بشین حرف نزن🤫
اتاکان: ایلولم بیا ماهم اینجا بشینیم🤗
رجب: عشقم بفرمایین😍
(صبحونه رو خوردن و تصمیم گرفتن برن ی دوری بزنن...)
یازگی: دخترا بیاین همگی باهم بریم پسرا و دخترا باهم چطوره😁
انور: اره خیلی خوب میشه👌🏻
ییعیت: اره😍
اتاکان: 🙁🙄😬بیاین سوار شین😐
(ییعیت سعی میکنه کنار لیزگه بشینه.... رانندمون اتاکانه و کنار اتاکان ایلول میشینه...)
لیزگه: اوووووف خیلب گرمه🥵
ییعیت: بزار پنجره رو باز کنم🥺
انور و یازگی: 😂
انور: خیلی بهم میان ن😃
یازگی: اره اما پیششون نگو ها میزنتت😆
لیزگه: چیشده؟ 🤨
ملیس: هیچی بابا دارن حرف میزنن دیگ😁
ملیس به یازگی: 😉
اتاکان: خیلی خب بیاین پایین رسیدیم🙂
رجب: داداش اینجاس؟
اتاکان: اره مگه بده؟ 😌
رجب: ن ن اتفاقا خوبه👍🏻👌🏻
ملیس: بیاین بریم🤩
(انور دست یازگی رو میگیره و باهم میوفتن پاییین.... 😍🥹)
یازگی: ممنونم✨😍
انور: خواهــــــ🤤ـــــــش😍
ملیس: ایلول بیا ما بریم کنار دریا🌊
ایلول: بریم🚶🏻♀
(همه باهم ی جا رفتن اما این ییعیت و لیزگه مونده ی جا و بهم زول زده بوذن😍🤪)
لیزگه: عه من برم نوشیدنی بیارم🍸
ییعیت: باشه😍
لیزگه: چیزه تو چن سالته؟
ییعیت: من؟
لیزگه: اره تو!
ییعیت: من ۲۸
لیزگه: 😍منم ۲۵
ییعیت: اوووو🤩
(انور و یازگی هم کنار هم قدم میزدن...)
انور: ی سوال؟
یازگی:؟
اتور: میگم چطوره امشب باهم شام بخوریم🍝😁
یازگی: خو هر روز میخوریم دیک😁
انور: ن با بچچه ها ن فقط دوتاییمون👥
یازگی: دوتاییمون؟
انور: یعنی دوستانه🫂😅
یازگی: اها باش من پایه ام🙂
انور: 🤤😍
(عصر بود ک برگشتن خونه و همه خسته بودن ک انور و یازگی پاشدن تا اماده شن و باهم برن رستوران....)
ادامه در پارت بعدی.....
✨♥️
#پارت_10
اتاکان: خیلی خب بریم اماده شیم بیایم پایین صبحونه بخوریم👌🏻
لیزگه: اره اره خوب میشه✌️🏻🥹
یازگی: بیاین بریم🚶🏻♀
انور: بفرماییین🫴🏻خانوم ها مقدمن😚(یازگی)
ایلول: ممنون😁
انور: 🙄
(رفتن اماده شدن و اومدن برا صبحونه.....)
لیزگه: یازگی تو بیا اینجا بشین منم روبه روت میشینم😌
انور: منم اینجا بشینم😎(کنار یازگی)
ییعیت: خیلی خب پس منم روبه روی تو میشینم دیک انور😂
انور: بشین حرف نزن🤫
اتاکان: ایلولم بیا ماهم اینجا بشینیم🤗
رجب: عشقم بفرمایین😍
(صبحونه رو خوردن و تصمیم گرفتن برن ی دوری بزنن...)
یازگی: دخترا بیاین همگی باهم بریم پسرا و دخترا باهم چطوره😁
انور: اره خیلی خوب میشه👌🏻
ییعیت: اره😍
اتاکان: 🙁🙄😬بیاین سوار شین😐
(ییعیت سعی میکنه کنار لیزگه بشینه.... رانندمون اتاکانه و کنار اتاکان ایلول میشینه...)
لیزگه: اوووووف خیلب گرمه🥵
ییعیت: بزار پنجره رو باز کنم🥺
انور و یازگی: 😂
انور: خیلی بهم میان ن😃
یازگی: اره اما پیششون نگو ها میزنتت😆
لیزگه: چیشده؟ 🤨
ملیس: هیچی بابا دارن حرف میزنن دیگ😁
ملیس به یازگی: 😉
اتاکان: خیلی خب بیاین پایین رسیدیم🙂
رجب: داداش اینجاس؟
اتاکان: اره مگه بده؟ 😌
رجب: ن ن اتفاقا خوبه👍🏻👌🏻
ملیس: بیاین بریم🤩
(انور دست یازگی رو میگیره و باهم میوفتن پاییین.... 😍🥹)
یازگی: ممنونم✨😍
انور: خواهــــــ🤤ـــــــش😍
ملیس: ایلول بیا ما بریم کنار دریا🌊
ایلول: بریم🚶🏻♀
(همه باهم ی جا رفتن اما این ییعیت و لیزگه مونده ی جا و بهم زول زده بوذن😍🤪)
لیزگه: عه من برم نوشیدنی بیارم🍸
ییعیت: باشه😍
لیزگه: چیزه تو چن سالته؟
ییعیت: من؟
لیزگه: اره تو!
ییعیت: من ۲۸
لیزگه: 😍منم ۲۵
ییعیت: اوووو🤩
(انور و یازگی هم کنار هم قدم میزدن...)
انور: ی سوال؟
یازگی:؟
اتور: میگم چطوره امشب باهم شام بخوریم🍝😁
یازگی: خو هر روز میخوریم دیک😁
انور: ن با بچچه ها ن فقط دوتاییمون👥
یازگی: دوتاییمون؟
انور: یعنی دوستانه🫂😅
یازگی: اها باش من پایه ام🙂
انور: 🤤😍
(عصر بود ک برگشتن خونه و همه خسته بودن ک انور و یازگی پاشدن تا اماده شن و باهم برن رستوران....)
ادامه در پارت بعدی.....
✨♥️
۲.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.