پارت چهارم
پارت چهارم
ویو یونا
داخل فکر بودم که یهو گوشیم زنگ خورد فیلیکسه
فیلیکس:سلام نفسم
یونا:سلامممم
فیلیکس:چطوریی
یونا:خوبم تو چطوری
فیلیکس:بد نیستم
یونا:چیزی شده زنگ زدی؟
فیلیکس:یه خواهشی دارم ازتتت
یونا:چیه
فیلیکس:راجب ا/ت و نامی هس
یونا:حیحی
فیلیکس:میشه بری به ا/ت بگی نامی پشیمون هس از کارش البته خودشم اونو نکرده بود
یونا:باشه میگم
فیلیکس:خداکنه فقط قبول کنه
یونا:امیدوارم... خب من برم پیش ا/ت
فیلیکس:اوکی بایی
یونا:باییی عشقم
《مثلا یونا میره خونه ی ا/ت》
ا/ت:سلامممممم قشنگم
یونا:سلامممممم
ا/ت:چطوریی
یونا:خودت چطوری
ا/ت:افتضاح
یونا:فداتشم
ا/ت:برو فدای عشقت شو
یونا:حسود
ا/ت:هققققققق
یونا:چیشدهه؟
ا/ت:نامییی دلم واسش تنگ شده
یونا:میشه با هم حرف بزنیم
ا/ت:الان داریم چیکار میکنیم کص*خل
یونا:خب منظورم اینه که راجب نامی حرف بزنیم
ا/ت:دیگه واسم مرد
یونا:تغییر مود رو قربون
ا/ت:چیه
یونا:من تا دو دیقه پیش داشتم عر میزدم واسه نامی
ا/ت:هعئ ولش کننن
یونا:بزار حرفم رو بزن بعدش بگو
ا/ت:بگو
یونا:ا/ت نامی عاشقته هنوز حالش اصلا خوب نیس یه فرصت دوباره بده بهش
ا/ت:عاشقم نیس اصلا فرصت هم زیاد دادم بهش
یونا:از حرفت مطمئنی
ا/ت:ارهه
《《《《《《《《《《《《《《《《《پنچ ماه بعد》》》》》》》》》》》》》》》》》》
ویو ا/ت
داخل یه شرکت کار میکنم.....داخل این پنج ماه همش به فکر نامی هستم هنوزم دوسش دارم ولی میدونم اون حسی بهم نداره خب دیگه باید فراموشش کنم ولی اصلا امکان نداره تا الان هیچ حسم بهش عوض نشده
خب من داخل شرکتی که کار میکنم یه حسی به رئیس دارم خیلی خفنه میبینمش دلم ضعف میره روش کراشم میترسم اعتراف کنم بهش عرررررر
《《《《《《《《《《《《《《《《 ویوی یونا》》》》》》》》》》》》》》》》》》》
فردا عروسیه منو فیلیکسه خیلی ذوق دارممممممممم
(حوصله ی نوشتن ندارم خلاصه میکنم به بزرگواریع خودتون ببخشید🗿)
نامی امروز عروسیه دادش گلم فیلیکسه که قرار ا/ت رو هم ببینم بعد از پنج ماه دلم واسش خیلی تنگ شده نمیدونم کسی رو جام جایگزین کرده یا نه ولی من هنوز نتونستم حتی به یه دخترم نگاه کنمم....
ویوی ا/ت
لباسمو پوشیدم یه آرایش خیلی ساده کردم اونقدر قشنگ شده بودم قابل گفتن نبود همینجوری داخل فکر بودم که یادم اومد امروز نامی هم میاد عروسی عررررر قراره ببینمش ولی نمیدونی دوست دختر داره یا نه
مثلا عروسی شروع شد😂🤌🏻
ا/ت وقتی وارد سالن شدم با قیافه ی نامی رو به رو شدم این بشر چقدر خفنه آخه دلم واسش ضعف رفت
بیا پایین تر ادامه ی داستان🥺
تا اینجا اومدی منتظر چی بودی 🗿
شرط پارت بعد
لایک ³⁰
کامنت¹⁵
و یدونه پسرم واسم گیر بیارین🥹🤌🏻
ویو یونا
داخل فکر بودم که یهو گوشیم زنگ خورد فیلیکسه
فیلیکس:سلام نفسم
یونا:سلامممم
فیلیکس:چطوریی
یونا:خوبم تو چطوری
فیلیکس:بد نیستم
یونا:چیزی شده زنگ زدی؟
فیلیکس:یه خواهشی دارم ازتتت
یونا:چیه
فیلیکس:راجب ا/ت و نامی هس
یونا:حیحی
فیلیکس:میشه بری به ا/ت بگی نامی پشیمون هس از کارش البته خودشم اونو نکرده بود
یونا:باشه میگم
فیلیکس:خداکنه فقط قبول کنه
یونا:امیدوارم... خب من برم پیش ا/ت
فیلیکس:اوکی بایی
یونا:باییی عشقم
《مثلا یونا میره خونه ی ا/ت》
ا/ت:سلامممممم قشنگم
یونا:سلامممممم
ا/ت:چطوریی
یونا:خودت چطوری
ا/ت:افتضاح
یونا:فداتشم
ا/ت:برو فدای عشقت شو
یونا:حسود
ا/ت:هققققققق
یونا:چیشدهه؟
ا/ت:نامییی دلم واسش تنگ شده
یونا:میشه با هم حرف بزنیم
ا/ت:الان داریم چیکار میکنیم کص*خل
یونا:خب منظورم اینه که راجب نامی حرف بزنیم
ا/ت:دیگه واسم مرد
یونا:تغییر مود رو قربون
ا/ت:چیه
یونا:من تا دو دیقه پیش داشتم عر میزدم واسه نامی
ا/ت:هعئ ولش کننن
یونا:بزار حرفم رو بزن بعدش بگو
ا/ت:بگو
یونا:ا/ت نامی عاشقته هنوز حالش اصلا خوب نیس یه فرصت دوباره بده بهش
ا/ت:عاشقم نیس اصلا فرصت هم زیاد دادم بهش
یونا:از حرفت مطمئنی
ا/ت:ارهه
《《《《《《《《《《《《《《《《《پنچ ماه بعد》》》》》》》》》》》》》》》》》》
ویو ا/ت
داخل یه شرکت کار میکنم.....داخل این پنج ماه همش به فکر نامی هستم هنوزم دوسش دارم ولی میدونم اون حسی بهم نداره خب دیگه باید فراموشش کنم ولی اصلا امکان نداره تا الان هیچ حسم بهش عوض نشده
خب من داخل شرکتی که کار میکنم یه حسی به رئیس دارم خیلی خفنه میبینمش دلم ضعف میره روش کراشم میترسم اعتراف کنم بهش عرررررر
《《《《《《《《《《《《《《《《 ویوی یونا》》》》》》》》》》》》》》》》》》》
فردا عروسیه منو فیلیکسه خیلی ذوق دارممممممممم
(حوصله ی نوشتن ندارم خلاصه میکنم به بزرگواریع خودتون ببخشید🗿)
نامی امروز عروسیه دادش گلم فیلیکسه که قرار ا/ت رو هم ببینم بعد از پنج ماه دلم واسش خیلی تنگ شده نمیدونم کسی رو جام جایگزین کرده یا نه ولی من هنوز نتونستم حتی به یه دخترم نگاه کنمم....
ویوی ا/ت
لباسمو پوشیدم یه آرایش خیلی ساده کردم اونقدر قشنگ شده بودم قابل گفتن نبود همینجوری داخل فکر بودم که یادم اومد امروز نامی هم میاد عروسی عررررر قراره ببینمش ولی نمیدونی دوست دختر داره یا نه
مثلا عروسی شروع شد😂🤌🏻
ا/ت وقتی وارد سالن شدم با قیافه ی نامی رو به رو شدم این بشر چقدر خفنه آخه دلم واسش ضعف رفت
بیا پایین تر ادامه ی داستان🥺
تا اینجا اومدی منتظر چی بودی 🗿
شرط پارت بعد
لایک ³⁰
کامنت¹⁵
و یدونه پسرم واسم گیر بیارین🥹🤌🏻
۹۳۸
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.