سرنوشت عجیب من
پارت ۱۴
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
دکتر:میدونی وقد مامانتو نگران کردی؟
ا.ت:مامانم کجاست؟
دکتر: بیرون منتظرته
ا.ت:میتونم ببینمش
دکتر:البته الان بهش خبر میدم
دکتر رفت بیرون
بعد چند مین مامانم اومد داخل
نشستم رو تخت
م ا.ت:دخترم*گریه
ا.ت:مامان؟داری گریه میکنی؟
م ا.ت:چطور میتونم گریه نکنم وقتی تورو تو این وضع میبینم؟*گریه
ا.ت:من خوبم
ا.ت: دیگه گریه نکن
م ا.ت: اگه از دستت میدادم چی من فقط تورو داشتم*گریه
دستاشو گرفتم
ا.ت: خیله خب حالا که حالم خوبه
م ا.ت: دیگه نمیزارم رانندگی کنی
ا.ت: ببخشید ماشینت خسارت دید
م ا.ت: فدای یه تار موت اشکال نداره دخترم سلامتیه تو برام مهم تر از زندگیمه
ا.ت: ممنونم مامان
چشمم به تهیونگ خورد که با چشمای قرمز دم در دست به سینه وایستاده بود
ا.ت: ممنونم*لبخند
تهیونگ: نمیدونی چقد نگرانم کردی
ا.ت:ولی ت. اونجا چیکار میکردی؟
تهیونگ: مهم نیست مهم اینه که تو الان خوبی
م ا.ت:من میرم با دکتر صحبت کنم کی مرخصت میکنه
ا.ت:باشه
مامانم از اتاق رفت بیرون
تهیونگ اومد رو صندلی کنار تختم نشستم
تهیونگ: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
ا.ت: لباست...(خونی شده بود)
تهیونگ: مهم نیست
ا.ت: ببخشید
تهیونگ: برای چی؟
ا.ت:دیشب داستان قرار گذاشتنمون اینا همش بخاطره منه
تهیونگ:من بهشون اهمیت نمیدم برام مهم نیست
ا.ت: ولی ت...
تهیونگ: گفتم برام مهم نبست اگه بود الان اینجا نبودم
تهیونگ:تو مرکز خرید چیکار میکردی
ا.ت:من داشتم خرید میکردم خودت چیکار میکردی؟
تهیونگ:با جونگ کوک اومدم خرید
ا.ت:جونگ کوک؟اون کیه؟
تهیونگ: هیچی هم تیمیم
ا.ت: اونم اینجاست؟
تهیونگ: اره داره دم در خبر نگارارو جمع میکنه
ا.ت:خبر نگارا؟اوناهم اینجان
تهیونگ: از اون موقعی که اومدی بیمارستان تا الان اینجان
ا.ت:بازم ببخشید اذیت شدی
تهیونگ: کافیه دیگه از وفتی اومدم همش میگی ببخشید
ا.ت:تقصیر منه که نگرانتم
تهیونگ : نگرانمی؟
ا.ت:چیه مگه تو نیستی؟
تهیونگ: اهاا
مامانم اومد داخل اتاق
م ا.ت: اوه ببخشید داشتین حرف میزدین
تهیونگ: اشکال نداره
ا.ت: دکتر چی گفت؟
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
دکتر:میدونی وقد مامانتو نگران کردی؟
ا.ت:مامانم کجاست؟
دکتر: بیرون منتظرته
ا.ت:میتونم ببینمش
دکتر:البته الان بهش خبر میدم
دکتر رفت بیرون
بعد چند مین مامانم اومد داخل
نشستم رو تخت
م ا.ت:دخترم*گریه
ا.ت:مامان؟داری گریه میکنی؟
م ا.ت:چطور میتونم گریه نکنم وقتی تورو تو این وضع میبینم؟*گریه
ا.ت:من خوبم
ا.ت: دیگه گریه نکن
م ا.ت: اگه از دستت میدادم چی من فقط تورو داشتم*گریه
دستاشو گرفتم
ا.ت: خیله خب حالا که حالم خوبه
م ا.ت: دیگه نمیزارم رانندگی کنی
ا.ت: ببخشید ماشینت خسارت دید
م ا.ت: فدای یه تار موت اشکال نداره دخترم سلامتیه تو برام مهم تر از زندگیمه
ا.ت: ممنونم مامان
چشمم به تهیونگ خورد که با چشمای قرمز دم در دست به سینه وایستاده بود
ا.ت: ممنونم*لبخند
تهیونگ: نمیدونی چقد نگرانم کردی
ا.ت:ولی ت. اونجا چیکار میکردی؟
تهیونگ: مهم نیست مهم اینه که تو الان خوبی
م ا.ت:من میرم با دکتر صحبت کنم کی مرخصت میکنه
ا.ت:باشه
مامانم از اتاق رفت بیرون
تهیونگ اومد رو صندلی کنار تختم نشستم
تهیونگ: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
ا.ت: لباست...(خونی شده بود)
تهیونگ: مهم نیست
ا.ت: ببخشید
تهیونگ: برای چی؟
ا.ت:دیشب داستان قرار گذاشتنمون اینا همش بخاطره منه
تهیونگ:من بهشون اهمیت نمیدم برام مهم نیست
ا.ت: ولی ت...
تهیونگ: گفتم برام مهم نبست اگه بود الان اینجا نبودم
تهیونگ:تو مرکز خرید چیکار میکردی
ا.ت:من داشتم خرید میکردم خودت چیکار میکردی؟
تهیونگ:با جونگ کوک اومدم خرید
ا.ت:جونگ کوک؟اون کیه؟
تهیونگ: هیچی هم تیمیم
ا.ت: اونم اینجاست؟
تهیونگ: اره داره دم در خبر نگارارو جمع میکنه
ا.ت:خبر نگارا؟اوناهم اینجان
تهیونگ: از اون موقعی که اومدی بیمارستان تا الان اینجان
ا.ت:بازم ببخشید اذیت شدی
تهیونگ: کافیه دیگه از وفتی اومدم همش میگی ببخشید
ا.ت:تقصیر منه که نگرانتم
تهیونگ : نگرانمی؟
ا.ت:چیه مگه تو نیستی؟
تهیونگ: اهاا
مامانم اومد داخل اتاق
م ا.ت: اوه ببخشید داشتین حرف میزدین
تهیونگ: اشکال نداره
ا.ت: دکتر چی گفت؟
۶.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.