قسمت10 سریال ملکه شب
قسمت10 سریال ملکه شب
من از اینجا به بعد دیدم سریال رو
اسرا میاد پیش سلین و سلین میخواد داد بزنه که اسرا دهنشو میگیره و میگه فقط اومدم صحبت کنیم و میگه من خطا کردم تو مادره یه بچه ای و نباید اینکارو میکردم منو دسته پلیس نده و من دروغ گفتم حامله هستم و پلیس میاد و اسرا میره بیرون صادق و امره دنبال کارتال میگشتن اما پیداش نمی کنن .کارتال و عزیز روبروی هم ایستاده بودن و کارتال میگه دیگه تموم شدی عزیز و عزیز التماس میکنه که منو نکش پدرت تو رو به من سپرده بود و کارتال میگه هیچی نگو اما نمیتونه بکشتش و میگه سلین و عثمان و بر میدارم میرم همه چی تمون میشه در غیر اینصورت میکشمت که عثمان به عزیز شلیک میکنه و به اوکتای زنگ میزنه و میگه عزیز رو زدم و به پلیس زنگ زدم و چند لحظه دیگه از شره کارتال هم راحت میشیم و سلین هم به پلیس نمیگه کاره اسرا بوده ... پلیس میرسه کارتال رو دستگیر میکنه و اسرا تو بیمارستان به هاکان زنگ میزنه میگه من بیمارستان هستم و سلین منو لو نداد و کسی هم منو ندیده بیا بیمارستان دنبالم اما امره اسرا رو میبینه ...عزیز رو به بیمارستان میرسونن ..عثمان و اوکتای تو به انبار همدیگه رو میبینن و عثمان به اوکتای میگهمن میرم فرانسه و تو هم میدونی چیکار کنی ..عزیز تو امبولانس یاده مصطفی پدره کارتال میوفته که چجوری رفتن سراغش و کشتنش و مصطفی میگه بهش من کاری نکردم عجله نکنید عزیز میگه حرف آخرت رو بزن و مصطفی میگه عزیز کارتال رو ول نکن و میکشنش عثمان هم به عزیز میگه بچه رو هم بکشیم اما عزیز میگه اون گناهی نداره و میبرمش و مثل پدر بزرگش میکنم ...صادق میره سلین رو مرخص کنه سلین میگه به کارتال حرفی زدی؟ صادق میگه چیزه زیادی نگفتم سلین میگه کارتال چیزیش شده صادق هم میگه نه برم کارای ترخیصت رو انجام بدم ...امره اسرا رو میگیره میگه کاره تو بوده و اسرا:فقط تصادف بوده و امره میگه ولشون کن اینا رو بذار برن ..اسرا: کارتال منو دوست نداره میدونم منو نمیخواد میدونم اما من دوسش دارم زندگیمو دادم براش ..امره میگه :این دوست داشتن نیست ...کارتال از پلیس تلفن میخواد اما بهش نمیدن و خودشون رنگ میرنن هاکان و میگن عزیز تیر خورده و کارتال رو دستگیر کردن هاکان به هما زنگ میزنه اما جواب نمیده و به مرت زنگ میزنه و میگه بابتو با تیر زدن ..هما آماده شده بود که هاکان رو ترک کنه اما برجو میگه من نمیام باهات ..مرت میاد سراغ همابابامو زدن،هما میگه کی گفته؟مرت میگه نمیدونم وهاکان زنگ زده وهمه میرن بیمارستان.
کارتال تو اداره پلیس به وکیلش میگه امره رو پیدا کن و بیار ...سلین تو بیمارستان با امره صحبت میکرده به امره زنگ میزنن و میگن موضوع رو
بهش وو سلین میگه چی شده؟میگه کارتال عزیز رو با تیر زده ... پلیس هر چی به کارتال فشار میاره کارتال میگه من نکشتم تیری که تو تن عزیزه از اسلحه من نبوده یکی اونو زد ..من میخواستم بزنمش اما نزدم یکی دیگه اونو زد
امره سلین و صادق میرن اداره پلیس وکیل رو میبینن و میگه کارتال رو بازداشت کردن و تا نتیجه آرمایش اسلحه بیاد باید اینجا بمونه و سلین میگه همش تقصیره منه بخاطره من این بلا سرش اومده و امره میگه سلین ساکت باش عزیز قاتل پدره کارتاله و اون میخواست انتقام بگیره ..کارتال تو بازداشتگاه صدای سلین رو که میگفته باید کارتال رو ببینم رو میشنوه...سلین میاد پیش کارتال و وکیل هم با امره صحبت میکنه و میگه از سلاح کارتال شلیکی نشده اما تحقیقات ادامه داره ...اوکتای میره پیش کمیسر و کمیسر هم میگه داماده عزیز اونو با تیر زده اوکتای میره پیش عثمان تا خبرا رو بهش بده ...کارتال به سلین میگه نترس و من همه چی رو گفتمکارتال میگه تو برو پیش عثمان و سلین میگه من نمیرم و میمونم و کارتال میگه خیلی دوست دارم ..سلین:کی تموم میشه این دردسرا و کارتال میگه تموم میشه تو قول بده مواظب خودت باشی ... تو بیمارستان هما میگه سلین کجاست داداشه من تیر خورده زنش کجاست و اسرا میشنوه میگه اون پیش کارتاله ..هما:پیش کارتال چیکار داره؟اسرا:اونا عاشق هم هستن خبر نداشتین؟ سلین عشقه کارتاله .... کارتال تو بازداشتگاه به سلین میگه من خیلی عاشقتم خیلی حالا برو اروم باش و نترس
اوکتای به عثمان میگه عزیز نمرده اما کارتال هم هیچ شانسی نداره و میره حبس اسلحه کجاست عثمان میگه اونو حلش کردم ...هما تو بیمارستان میگه من بهتون گفتم همه چی زیره سره سلین ه مرت:یعنی اون دو تا با هم پدرمو به کشتن دادن ؟میخواد بره سراغه کارتال و هاکان نمیذاره پرستار میاد بهشون میگه همراهان عزیز آقا بیان دکتر کارشون داره ...
دکتر میگه گلوله خیلی نزدیکه قلبش بوده و در حال عمل هستیم بهتون خبر میدیم منتظر باشید
مرت حالش بد میشه و میاد تو حیاط بیمارستان و الیف میاد پیشش و مرت میگه من هیچی رو نمی فهمم زن پدرم معشوقه
من از اینجا به بعد دیدم سریال رو
اسرا میاد پیش سلین و سلین میخواد داد بزنه که اسرا دهنشو میگیره و میگه فقط اومدم صحبت کنیم و میگه من خطا کردم تو مادره یه بچه ای و نباید اینکارو میکردم منو دسته پلیس نده و من دروغ گفتم حامله هستم و پلیس میاد و اسرا میره بیرون صادق و امره دنبال کارتال میگشتن اما پیداش نمی کنن .کارتال و عزیز روبروی هم ایستاده بودن و کارتال میگه دیگه تموم شدی عزیز و عزیز التماس میکنه که منو نکش پدرت تو رو به من سپرده بود و کارتال میگه هیچی نگو اما نمیتونه بکشتش و میگه سلین و عثمان و بر میدارم میرم همه چی تمون میشه در غیر اینصورت میکشمت که عثمان به عزیز شلیک میکنه و به اوکتای زنگ میزنه و میگه عزیز رو زدم و به پلیس زنگ زدم و چند لحظه دیگه از شره کارتال هم راحت میشیم و سلین هم به پلیس نمیگه کاره اسرا بوده ... پلیس میرسه کارتال رو دستگیر میکنه و اسرا تو بیمارستان به هاکان زنگ میزنه میگه من بیمارستان هستم و سلین منو لو نداد و کسی هم منو ندیده بیا بیمارستان دنبالم اما امره اسرا رو میبینه ...عزیز رو به بیمارستان میرسونن ..عثمان و اوکتای تو به انبار همدیگه رو میبینن و عثمان به اوکتای میگهمن میرم فرانسه و تو هم میدونی چیکار کنی ..عزیز تو امبولانس یاده مصطفی پدره کارتال میوفته که چجوری رفتن سراغش و کشتنش و مصطفی میگه بهش من کاری نکردم عجله نکنید عزیز میگه حرف آخرت رو بزن و مصطفی میگه عزیز کارتال رو ول نکن و میکشنش عثمان هم به عزیز میگه بچه رو هم بکشیم اما عزیز میگه اون گناهی نداره و میبرمش و مثل پدر بزرگش میکنم ...صادق میره سلین رو مرخص کنه سلین میگه به کارتال حرفی زدی؟ صادق میگه چیزه زیادی نگفتم سلین میگه کارتال چیزیش شده صادق هم میگه نه برم کارای ترخیصت رو انجام بدم ...امره اسرا رو میگیره میگه کاره تو بوده و اسرا:فقط تصادف بوده و امره میگه ولشون کن اینا رو بذار برن ..اسرا: کارتال منو دوست نداره میدونم منو نمیخواد میدونم اما من دوسش دارم زندگیمو دادم براش ..امره میگه :این دوست داشتن نیست ...کارتال از پلیس تلفن میخواد اما بهش نمیدن و خودشون رنگ میرنن هاکان و میگن عزیز تیر خورده و کارتال رو دستگیر کردن هاکان به هما زنگ میزنه اما جواب نمیده و به مرت زنگ میزنه و میگه بابتو با تیر زدن ..هما آماده شده بود که هاکان رو ترک کنه اما برجو میگه من نمیام باهات ..مرت میاد سراغ همابابامو زدن،هما میگه کی گفته؟مرت میگه نمیدونم وهاکان زنگ زده وهمه میرن بیمارستان.
کارتال تو اداره پلیس به وکیلش میگه امره رو پیدا کن و بیار ...سلین تو بیمارستان با امره صحبت میکرده به امره زنگ میزنن و میگن موضوع رو
بهش وو سلین میگه چی شده؟میگه کارتال عزیز رو با تیر زده ... پلیس هر چی به کارتال فشار میاره کارتال میگه من نکشتم تیری که تو تن عزیزه از اسلحه من نبوده یکی اونو زد ..من میخواستم بزنمش اما نزدم یکی دیگه اونو زد
امره سلین و صادق میرن اداره پلیس وکیل رو میبینن و میگه کارتال رو بازداشت کردن و تا نتیجه آرمایش اسلحه بیاد باید اینجا بمونه و سلین میگه همش تقصیره منه بخاطره من این بلا سرش اومده و امره میگه سلین ساکت باش عزیز قاتل پدره کارتاله و اون میخواست انتقام بگیره ..کارتال تو بازداشتگاه صدای سلین رو که میگفته باید کارتال رو ببینم رو میشنوه...سلین میاد پیش کارتال و وکیل هم با امره صحبت میکنه و میگه از سلاح کارتال شلیکی نشده اما تحقیقات ادامه داره ...اوکتای میره پیش کمیسر و کمیسر هم میگه داماده عزیز اونو با تیر زده اوکتای میره پیش عثمان تا خبرا رو بهش بده ...کارتال به سلین میگه نترس و من همه چی رو گفتمکارتال میگه تو برو پیش عثمان و سلین میگه من نمیرم و میمونم و کارتال میگه خیلی دوست دارم ..سلین:کی تموم میشه این دردسرا و کارتال میگه تموم میشه تو قول بده مواظب خودت باشی ... تو بیمارستان هما میگه سلین کجاست داداشه من تیر خورده زنش کجاست و اسرا میشنوه میگه اون پیش کارتاله ..هما:پیش کارتال چیکار داره؟اسرا:اونا عاشق هم هستن خبر نداشتین؟ سلین عشقه کارتاله .... کارتال تو بازداشتگاه به سلین میگه من خیلی عاشقتم خیلی حالا برو اروم باش و نترس
اوکتای به عثمان میگه عزیز نمرده اما کارتال هم هیچ شانسی نداره و میره حبس اسلحه کجاست عثمان میگه اونو حلش کردم ...هما تو بیمارستان میگه من بهتون گفتم همه چی زیره سره سلین ه مرت:یعنی اون دو تا با هم پدرمو به کشتن دادن ؟میخواد بره سراغه کارتال و هاکان نمیذاره پرستار میاد بهشون میگه همراهان عزیز آقا بیان دکتر کارشون داره ...
دکتر میگه گلوله خیلی نزدیکه قلبش بوده و در حال عمل هستیم بهتون خبر میدیم منتظر باشید
مرت حالش بد میشه و میاد تو حیاط بیمارستان و الیف میاد پیشش و مرت میگه من هیچی رو نمی فهمم زن پدرم معشوقه
۴۵.۶k
۰۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.