فرشته عشق پارت یازده
فرشته عشق پارت یازده
بیشتر از نیم ساعت دووم نیاوردم و یواشکی رفتم دیدن هانول حالش خیلی بد بود شدیدا از سرش خون میومد چون کسی نبود نمیتونستم تنهاش بزارم پس یه چیزی گذاشتم رو سرش هانول یذره بهوش بود و منو دید اما حالش بد بود و نمیتونست بلند شه که یهو در وا شد پریدم یه جا که منو نبینن
_چ...چی..شش.ده..
&ولیعهد گم شده باید دنبالش بگردیم
_م...ن.من ..نمی...تونم..بیا...م
&باشه
بعد که رفت اروم از اون پشت اومدم بیرون
_حالت خوبه؟
-آره
_یه قصر دارن دنبالت میگردن برو
-چطوری تو رو ول کنم تو این وضعیت
_من حالم خوبه برو
-اما
_برو
باشه میرم داشتم میرفتم که دیدم هانول به سختی بلند شد خون رو سرش رو پاک کرد و لباس عوض کرد و لنگ لنگون اومد بیرون
-چرا اومدی بیرون
_خب چکار کنم نمیتونم کل روز که تو اتاقم باشم
-ولی باید بمونی
_نمیمونم
-میمونی کاری نکن که به بقیه بگم ما نامزدیم و مجبورت کنم استراحت کنی
_خب نمیخوام
-اگه استراحت نکنی جدی به همه میگم
_باشع
به اتاقم برگشتم و منتظر موندم که بره که یهو در باز شد بهترین دوستم بود بزور بلند شدم و رفتم بغلش کردم
داشتیم حرف میزدیم که گفت
نشونه ی بهترین دوست هانول¥
¥این ماجرای نامزدی چیه
_چی کدوم ماجرا...
بیشتر از نیم ساعت دووم نیاوردم و یواشکی رفتم دیدن هانول حالش خیلی بد بود شدیدا از سرش خون میومد چون کسی نبود نمیتونستم تنهاش بزارم پس یه چیزی گذاشتم رو سرش هانول یذره بهوش بود و منو دید اما حالش بد بود و نمیتونست بلند شه که یهو در وا شد پریدم یه جا که منو نبینن
_چ...چی..شش.ده..
&ولیعهد گم شده باید دنبالش بگردیم
_م...ن.من ..نمی...تونم..بیا...م
&باشه
بعد که رفت اروم از اون پشت اومدم بیرون
_حالت خوبه؟
-آره
_یه قصر دارن دنبالت میگردن برو
-چطوری تو رو ول کنم تو این وضعیت
_من حالم خوبه برو
-اما
_برو
باشه میرم داشتم میرفتم که دیدم هانول به سختی بلند شد خون رو سرش رو پاک کرد و لباس عوض کرد و لنگ لنگون اومد بیرون
-چرا اومدی بیرون
_خب چکار کنم نمیتونم کل روز که تو اتاقم باشم
-ولی باید بمونی
_نمیمونم
-میمونی کاری نکن که به بقیه بگم ما نامزدیم و مجبورت کنم استراحت کنی
_خب نمیخوام
-اگه استراحت نکنی جدی به همه میگم
_باشع
به اتاقم برگشتم و منتظر موندم که بره که یهو در باز شد بهترین دوستم بود بزور بلند شدم و رفتم بغلش کردم
داشتیم حرف میزدیم که گفت
نشونه ی بهترین دوست هانول¥
¥این ماجرای نامزدی چیه
_چی کدوم ماجرا...
۸۸۲
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.