مافیای رویایی p4
ا.ت ویو :
صبح با نور خورشید که توی چشمم می تابید بیدار شدم .
رفتم دست شویی و کار های لازم رو انجام دادم .
اومدم و صبحونه خوردم و یه لباس شیک پوشیدم و رفتم به رستورانی که تهیونگ دعوتم کرده بود برای ناهار .
نکته : تهیونگ دیشب ا.ت رو برای ناهار دعوت کرده به رستوران
تهیونگ ویو :
صبح چون برای دیدنش هیجان داشتم زود بیدار شدم .
رفتم حمام و بعد هم رفتم و صبحونه خوردم .
و بعد یه کت و شلوار کلاسیک پوشیدم و سوار ماشین شدم و به سمت رستوران حرکت کردم و نشستم روی میزی که رزرو کرده بودم و منتظر ا.ت موندم .
آ.ت ویو :
رفتم و یه تاکسی گرفتم و به سمت رستوران حرکت کردم و وارد شدم وقتی رفتم تو دیدم تهیونگ اونجا نشسته و رفتم و پیشش نشستم و سلام کردم .
+ : سلام خوبی ؟ خیلی منتظر موندی؟
_ : نه خیلی منتظر نموندم . راستی خیلی خوشگل شدی .
+ : عا مرسی تو هم خیلی خوشگل شدی .
_ : خب غذا سفارش بدیم تو چی میخوری ؟
+ : خبب من گوشت خوک میخورم .
_ : باشه پس منم نوشیدنی انتخاب میکنم ، آبجو چطوره ؟
+ : آره آبجو خیلی خوبه .
راوی : خوب غذاشون رسید و خوردن بعد هم تهیونگ ا.ت رو میرسونه خونش
ویو تهیونگ :
بالاخره شام خوردیم و ا.ت رو رسوندم و رفتم به سمت عمارت .
وقتی رسیدم رفتم پریدم روی تخت و سیاهی...
ا.ت ویو :
وقتی رسیدم خونه رفتم و تمام اتفاقات امروز رو به صورت ناشناس توی مقاله ام ثبت کردم . و بعد هم رفتم و گرفتم خوابیدم .
ویو تهیونگ :
صبح با سردرد عجیبی بیدار شدم دیدم ساعت دوازده ظهره
آروم بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم و بعد رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم و بعد رفتم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم ناهار خوردم و بعد رفتم توی اتاق کارم شروع کردم به تحقیق.
بچه ها ببخشید اگه کم شد🌈
راستی تعداد پارت هر فصل مشخص شد💗🍭🪐
هر فصل 30 پارت داره🍪🤎🫙
صبح با نور خورشید که توی چشمم می تابید بیدار شدم .
رفتم دست شویی و کار های لازم رو انجام دادم .
اومدم و صبحونه خوردم و یه لباس شیک پوشیدم و رفتم به رستورانی که تهیونگ دعوتم کرده بود برای ناهار .
نکته : تهیونگ دیشب ا.ت رو برای ناهار دعوت کرده به رستوران
تهیونگ ویو :
صبح چون برای دیدنش هیجان داشتم زود بیدار شدم .
رفتم حمام و بعد هم رفتم و صبحونه خوردم .
و بعد یه کت و شلوار کلاسیک پوشیدم و سوار ماشین شدم و به سمت رستوران حرکت کردم و نشستم روی میزی که رزرو کرده بودم و منتظر ا.ت موندم .
آ.ت ویو :
رفتم و یه تاکسی گرفتم و به سمت رستوران حرکت کردم و وارد شدم وقتی رفتم تو دیدم تهیونگ اونجا نشسته و رفتم و پیشش نشستم و سلام کردم .
+ : سلام خوبی ؟ خیلی منتظر موندی؟
_ : نه خیلی منتظر نموندم . راستی خیلی خوشگل شدی .
+ : عا مرسی تو هم خیلی خوشگل شدی .
_ : خب غذا سفارش بدیم تو چی میخوری ؟
+ : خبب من گوشت خوک میخورم .
_ : باشه پس منم نوشیدنی انتخاب میکنم ، آبجو چطوره ؟
+ : آره آبجو خیلی خوبه .
راوی : خوب غذاشون رسید و خوردن بعد هم تهیونگ ا.ت رو میرسونه خونش
ویو تهیونگ :
بالاخره شام خوردیم و ا.ت رو رسوندم و رفتم به سمت عمارت .
وقتی رسیدم رفتم پریدم روی تخت و سیاهی...
ا.ت ویو :
وقتی رسیدم خونه رفتم و تمام اتفاقات امروز رو به صورت ناشناس توی مقاله ام ثبت کردم . و بعد هم رفتم و گرفتم خوابیدم .
ویو تهیونگ :
صبح با سردرد عجیبی بیدار شدم دیدم ساعت دوازده ظهره
آروم بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم و بعد رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم و بعد رفتم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم ناهار خوردم و بعد رفتم توی اتاق کارم شروع کردم به تحقیق.
بچه ها ببخشید اگه کم شد🌈
راستی تعداد پارت هر فصل مشخص شد💗🍭🪐
هر فصل 30 پارت داره🍪🤎🫙
۵.۲k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.