➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁶¹

الان نیش یانگ تا بنا گوش باز بود از ش جدا شدم راست شد سمت پنجره و به بیرون زل زد داشتیم می‌رفتیم سمت خونه من بعد چند دقیقه رسیدیم پیاده شدم و رفتیم سمت ساختمون واردش شدیم و از پله ها رفتیم بالا الان دم در خونه من بودیم شت حوصله تعریف کردن جریان به چایونگو ندارم رمز درو زدم و وارد شدیم
_خبب...سلاااممم بیاااید توووو
جونگ کوک و یانگ اومدن تو درو بستم نشستن رو مبل منم رفتم سمت آشپز خونه یانگ کنار جونگ کوک نشست تکیه دادم به اپن یاااا چه گوهی بخورممم این عع کجا پیداش شددد از آشپز خونه اومدم بیرون در حالی که تکیه داده بودم به دیوار
_نمیخوای بری؟
_نه جام خوبه
یهو یکی در زد رفتم سمت در چایونگ بود درو باز کردم اومد تو
_یا امام...اینا کین دیگه
_اون برات آشنا نیس
_چرا...بزا یکم فک کنم
_همونیه ک فکرشو می‌کنی
_شوهرته؟
_درددد
_بش گفتی شوهرتم...؟واو
_خو دیگه چی میگفتم
_اون کیه؟
یانگ بلند شد
_بزرگتون یانگم
_خشبختم
_همچنین...
رو به جونگ کوک
_واقا نمیخوای دست از سرم برداری؟
_چی میگی تو؟
_چت شده جئون؟هوم؟تو که قرار بود با اون دختر آقای پارک ازدواج کنی...چرا اومدی دنبال من؟
_یانگ برو بیرون...
_چشم
رو به چایونگ
_چایونگ ... برو بیرون
_ولی
_برو بیرون
و اون دوتا رفتن بیرون
_چی میخوای ازم؟... همه چیمو که ازم گرفتی...دلت خونک نشده؟بیا بزن بکشم دیه
_هی با من در ست حرف بزن