Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁴⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
(راوی)
وارد اتاق شد ...
به پدرش نگاهی کرد ...
به نگاه سردش عادت کرده بود ...
تنها جایی که خندش را میدید در مصاحبه های تلوزیونی بود...
جونگکوک کمی سرش را به نشانه احترام پایین میآوردو میگوید :آنیو هسیو ...من جئون جونگکوک با درجه فرماندهی گردان برای توضیح پرونده پیچیده کریس درخدمتون هستم !
پدر کوک :میشنویم!
جونگکوک درحال توضیح بود که افسر چوی سراسیمه وارد اتاق شد ...تعظیم کوتاهی کردو دم گوش کوک گفت :قربان جاناتان ریس رو دستگیر کردیم !
جونگکوک :گروهبان جانگ لطفا به کار افسر چوی رسیدگی کنین ...
هوپی همراه افسر چوی رفت بیرون ...
جونگکوک با حرف پدرش یخ شد خیلی خوب میدونست اون هیچوقت اون رو به عنوان فرزندش نمیبینه و این حرفی که میزنه کاملا جدیه!
پدر کوک :فرمانده جئون ، همیشه اینقدر مَقَرِتون بی نظمه؟!
مویون میدونست جونگکوک چقدر این جلسه واسش مهم بود چون این برای هر بخش ارتش شاید فقط یکبار اتفاق بیفته بنابراین خیلی از این حرف ناراحت شده بود و عصبی گفت :آقای جئون فرمانده ما خیلی با دقت و باهوشه ...اون روی نظم خیلی حساسه !
دادستان پارک : اگه فرماندتون با نظم بودن شما واسش اهمیت داشت الان دختر بچه ای مثل تو در جواب رئیسش همچین حرفی نمیزنه هرچند مطمئنم احساسات شخصیت رو با کارت قاتی کردی بچه !
جونگکوک از هرچی میگذشت نمیتونست توهین به مویون رو تحمل کنه :دادستان کل ... شما دارین به کی لقب بچه میدین ؟ امنیت این کشور به همین بچه ها مدیونه قربان !
دادستان پارک هم فرقی با پدر جونگکوک و یومی نداشت اما از اینکه جونگکوک اینطور پشت دخترش در اومده بود خوشش اومد !
مادر کوک و یومی :فرمانده بهتره بجای این حرفا به ادامه توضیحاتتون برسین اینبار نادیده گرفته میشه !
جونگکوک :بله من هم توهین شمارو به افرادم نادیده میگیرم !
ترجیحا کسی دیگه حرفی نزد اما معلوم بود پدر جونگکوک حسابی داغ کرده بود.
...........................................................
*اتاق جونگکوک
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁴⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
(راوی)
وارد اتاق شد ...
به پدرش نگاهی کرد ...
به نگاه سردش عادت کرده بود ...
تنها جایی که خندش را میدید در مصاحبه های تلوزیونی بود...
جونگکوک کمی سرش را به نشانه احترام پایین میآوردو میگوید :آنیو هسیو ...من جئون جونگکوک با درجه فرماندهی گردان برای توضیح پرونده پیچیده کریس درخدمتون هستم !
پدر کوک :میشنویم!
جونگکوک درحال توضیح بود که افسر چوی سراسیمه وارد اتاق شد ...تعظیم کوتاهی کردو دم گوش کوک گفت :قربان جاناتان ریس رو دستگیر کردیم !
جونگکوک :گروهبان جانگ لطفا به کار افسر چوی رسیدگی کنین ...
هوپی همراه افسر چوی رفت بیرون ...
جونگکوک با حرف پدرش یخ شد خیلی خوب میدونست اون هیچوقت اون رو به عنوان فرزندش نمیبینه و این حرفی که میزنه کاملا جدیه!
پدر کوک :فرمانده جئون ، همیشه اینقدر مَقَرِتون بی نظمه؟!
مویون میدونست جونگکوک چقدر این جلسه واسش مهم بود چون این برای هر بخش ارتش شاید فقط یکبار اتفاق بیفته بنابراین خیلی از این حرف ناراحت شده بود و عصبی گفت :آقای جئون فرمانده ما خیلی با دقت و باهوشه ...اون روی نظم خیلی حساسه !
دادستان پارک : اگه فرماندتون با نظم بودن شما واسش اهمیت داشت الان دختر بچه ای مثل تو در جواب رئیسش همچین حرفی نمیزنه هرچند مطمئنم احساسات شخصیت رو با کارت قاتی کردی بچه !
جونگکوک از هرچی میگذشت نمیتونست توهین به مویون رو تحمل کنه :دادستان کل ... شما دارین به کی لقب بچه میدین ؟ امنیت این کشور به همین بچه ها مدیونه قربان !
دادستان پارک هم فرقی با پدر جونگکوک و یومی نداشت اما از اینکه جونگکوک اینطور پشت دخترش در اومده بود خوشش اومد !
مادر کوک و یومی :فرمانده بهتره بجای این حرفا به ادامه توضیحاتتون برسین اینبار نادیده گرفته میشه !
جونگکوک :بله من هم توهین شمارو به افرادم نادیده میگیرم !
ترجیحا کسی دیگه حرفی نزد اما معلوم بود پدر جونگکوک حسابی داغ کرده بود.
...........................................................
*اتاق جونگکوک
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
۲.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.