فیک (why you)پارت (31)
ویو ا/ت:
سریع اومدم تو اتاق درو محکم کوبیدم دستامو تو موهام فرو کردم با عصبانیت طول اتاقو طی میکردم بعدش یهو رفت رو تختش با عصبانیت بالششو جلوش گرفت *
ا/ت:هه.....جالبه....مرتیکه کودن بی فانوس من هرجا میرم روم کراش میزنن که هیچ برام جوون میدن اونوقت....اوقت تو بهم میگی حتی اگه لخت مادرزادم ببینمت یه نگاه که هیچ حتی از کنارت رد نمیشم. ادا درآوردن*
ا/ت:اصلا صد ساله سیاه نمیخوام رد شی از کنارم مرتیکه بوفالوو جیغ خفه*
و به جوون بالشه بیچاره افتاد......بله:)*
فلش بک صبح زمان صبحانه *
جیهوپ:ا.....ا/ت چرا اینجوری شدی تو؟؟؟
ا/ت که سرشو رو میز گذاشته بود بیحال گفت*
ا/ت:هیچی ....فقط یه خرمگس بی فانوس نذاشت دیشب بخوابم .صورتشو صورتشو رو میز پهن کرد*
تهیونگ:آ.....ولی خودت که یه پا خرمگسی خرمگس میخوای چیکار پوزخند*
ا/ت:چپ چپ نگا کردن*
ا/ت:ته
تهوینگ:جونم
ا/ت:میشه کم علف بجویی؟؟؟چریدنت تموم نشد پیر خرفت؟؟؟؟؟
تهیونگ:تعجب*هاااااا؟؟به من چی گفتی؟؟؟؟؟؟؟هه .خنده عصبانیت قاطی*
جیمین :فقط خیره نگاشون میکرد*
ا/ت که کلافه شده بود از سر میز بلند شد تا بده بیرون عمارت که حداقل یه بادی به صورتش بخوره حالو هواش عوض شه ولی از اون طرف کوک هم داشت از پله ها میومد پایین
که باهم چشم تو چشم شدن
ا/ت:ا/ت آروم باش اوکی آروم باش به موقعش حسابشو میرسم *
جونگ کوک:پوزخند*ازکنار ا/ت رد شد و زمزمه کرد
جونگ کوک:موش کوچولو پوزخند*
ا/ت با عصبانیت رفت *
سریع اومدم تو اتاق درو محکم کوبیدم دستامو تو موهام فرو کردم با عصبانیت طول اتاقو طی میکردم بعدش یهو رفت رو تختش با عصبانیت بالششو جلوش گرفت *
ا/ت:هه.....جالبه....مرتیکه کودن بی فانوس من هرجا میرم روم کراش میزنن که هیچ برام جوون میدن اونوقت....اوقت تو بهم میگی حتی اگه لخت مادرزادم ببینمت یه نگاه که هیچ حتی از کنارت رد نمیشم. ادا درآوردن*
ا/ت:اصلا صد ساله سیاه نمیخوام رد شی از کنارم مرتیکه بوفالوو جیغ خفه*
و به جوون بالشه بیچاره افتاد......بله:)*
فلش بک صبح زمان صبحانه *
جیهوپ:ا.....ا/ت چرا اینجوری شدی تو؟؟؟
ا/ت که سرشو رو میز گذاشته بود بیحال گفت*
ا/ت:هیچی ....فقط یه خرمگس بی فانوس نذاشت دیشب بخوابم .صورتشو صورتشو رو میز پهن کرد*
تهیونگ:آ.....ولی خودت که یه پا خرمگسی خرمگس میخوای چیکار پوزخند*
ا/ت:چپ چپ نگا کردن*
ا/ت:ته
تهوینگ:جونم
ا/ت:میشه کم علف بجویی؟؟؟چریدنت تموم نشد پیر خرفت؟؟؟؟؟
تهیونگ:تعجب*هاااااا؟؟به من چی گفتی؟؟؟؟؟؟؟هه .خنده عصبانیت قاطی*
جیمین :فقط خیره نگاشون میکرد*
ا/ت که کلافه شده بود از سر میز بلند شد تا بده بیرون عمارت که حداقل یه بادی به صورتش بخوره حالو هواش عوض شه ولی از اون طرف کوک هم داشت از پله ها میومد پایین
که باهم چشم تو چشم شدن
ا/ت:ا/ت آروم باش اوکی آروم باش به موقعش حسابشو میرسم *
جونگ کوک:پوزخند*ازکنار ا/ت رد شد و زمزمه کرد
جونگ کوک:موش کوچولو پوزخند*
ا/ت با عصبانیت رفت *
۱۰.۷k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.