I am your slave
ا.ت ویو
صبح چشمانم را باز کردم باز هم یک روز خسته کننده دیگه
بزارید خودم و معرفی کنم من ا.ت هستم و ۱۷سالمه...و در کره تنها زندگی میکنم و یک دوست پسر دارم به اسم جک
آماده شدم و از خانه بیرون رفتم دنبال اتوبوس بودم بلاخره توانستم سوار یک اتوبوس بشم
نشستم و دونات خوردم آرام
امروز مرخص بودم میخواستم جک دوست پسرم را ببینم ...
°رسیدم به خانه ی جک°
ا.ت:سلام عزیزم
جک:سلام ....چرا آنقدر دیر امدی؟(مشکوک و سرد)با پسری حرف می زدی؟
ا.ت:نه!فقط دنبال اتوبوس بودم همین(جک اصلا به من اعتماد نداشت نمی دونم چرا)
جک:آهوم بشین....(با لحن انگار میخواست حرف مهمی بگه)
(نشستم و منتظر موندم تا حرف بزنه)
ا.ت:چیزی میخواهی به من بگی؟
جک:می خوام ازت جدا بشم!
ا.ت:چی؟چرا؟
جک:من دوست ندارم فقط داشتم باهات بازی می کردم!
(درد بدی در بدنم پیچید من واقعا عاشق جک بودم)
ا.ت:جک؟چی داری میگی؟
جک:گفتم و شنیدی نیاز نیست دوباره تکرار کنم!الان هم گمشو!برام مهم نیستی
(با گریه از خونه بیرون آمدم داخل شهر قدم زدم واقعا الان تنها ترین آدم زمین بودم پدر و مادر نداشتم جک هم من را بازی داد به سمت ساحل رفتم و وارد آب شدم بیشتر به سمت اعماق رفتم و چشمانم را بستم ...سیاهی مطلق ...اما...)
خب من اومدم با یک فیک جدید اومدم .....با موضوع جالب
شرط برای پارت بعدی
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
فالو:۱
صبح چشمانم را باز کردم باز هم یک روز خسته کننده دیگه
بزارید خودم و معرفی کنم من ا.ت هستم و ۱۷سالمه...و در کره تنها زندگی میکنم و یک دوست پسر دارم به اسم جک
آماده شدم و از خانه بیرون رفتم دنبال اتوبوس بودم بلاخره توانستم سوار یک اتوبوس بشم
نشستم و دونات خوردم آرام
امروز مرخص بودم میخواستم جک دوست پسرم را ببینم ...
°رسیدم به خانه ی جک°
ا.ت:سلام عزیزم
جک:سلام ....چرا آنقدر دیر امدی؟(مشکوک و سرد)با پسری حرف می زدی؟
ا.ت:نه!فقط دنبال اتوبوس بودم همین(جک اصلا به من اعتماد نداشت نمی دونم چرا)
جک:آهوم بشین....(با لحن انگار میخواست حرف مهمی بگه)
(نشستم و منتظر موندم تا حرف بزنه)
ا.ت:چیزی میخواهی به من بگی؟
جک:می خوام ازت جدا بشم!
ا.ت:چی؟چرا؟
جک:من دوست ندارم فقط داشتم باهات بازی می کردم!
(درد بدی در بدنم پیچید من واقعا عاشق جک بودم)
ا.ت:جک؟چی داری میگی؟
جک:گفتم و شنیدی نیاز نیست دوباره تکرار کنم!الان هم گمشو!برام مهم نیستی
(با گریه از خونه بیرون آمدم داخل شهر قدم زدم واقعا الان تنها ترین آدم زمین بودم پدر و مادر نداشتم جک هم من را بازی داد به سمت ساحل رفتم و وارد آب شدم بیشتر به سمت اعماق رفتم و چشمانم را بستم ...سیاهی مطلق ...اما...)
خب من اومدم با یک فیک جدید اومدم .....با موضوع جالب
شرط برای پارت بعدی
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
فالو:۱
۴.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.