من و تو پارت ۱۲
ویو یویی
یه دفعه دیدم لیا و اون پسره ( سوهو ) اومدن داخل دو تا زن و مرد دیگه پشت سرشون میومدن فکر کنم پدر و مادرشون بود لیا تا منو دید یه لبی انداخت پایین همینطوری آنالیزم میکرد دلم میخواست یکی بخوابونم تو دهنش دختره ج*نده رو رفتم از بابا ( بچه ها چون بابای کوک با یویی خوبه یویی بهش میگه بابا ) پرسیدم گفتم اسم این پسره چیه ؟
گفت : اسمش سوهو هست
نگاه های سنگین پسره رو روی خودم حس میکردم و این خیلی معذبم میکرد هم خودش هم خواهرشو دلم میخواد بزنم تو دهنشون
بعد ناهار من رفتم دستشویی بعد که ار دست شویی اومدم سوهو رو دیدم نزدیک بود جیغ بزنم داشتم سکته میکردم
سوهو : اووو بیبی گرل شوهرت نیومده بیا با من خوشبگذرون
یویی : پسره ی کثیف ازم دورشو وگرنه جیغ میزنم .... سوهو : جیغ بزن.... اومد نزدیک خواستم جیغ بزنم یه دفعه دستش رو گذاشت رو دهنم .... سوهو : یه بار دیگه جیغ زدی جوری به فا*کت میدم که تا دوماه نتونی راه بری .... وقتی این حرف رو زد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم محکم زدم تو گوشش ... طوری که صورتش خم شد .... اومد نزدیکم خیلی ترسیده بودم میخواست بزور ببرم تو اتاق هی جیغ میزدم و هیشکی صدام رو نمیشنید
یویی : جیغغغغغ و گریه ) کمککککک
ویو کوک
بالاخره ماموریتم تموم شد دل تو دلم نیست که یویی رو ببینم وقتی وارد شدم صدا هایی مثل جیغ و داد میومد ترسیدم نکنه یویی یه چیش شده باشه رفتم طبقه ی بالا با چیزی که دیدم خون جلوی چشمام رو گرفت سوهو میخواست یویی رو به زور ببره داخل اتاق پسره ی عوضی محکم زدم تو دهنش که اونطرف پرت شد رفتم روش انقدر زدمش که داشت خون بالا میاورد یویی هم هی جیغ میزد که بس کنم همه اومدن بالا زن عموم هی گریه میکرد ... زن عموی کوک : پ پسرم تو چیکار کردی .... کوک : اون میخواست با کسی که من دوستش دارم رابطه ی جن*سی داشته باشه تازه اینم کمشه ( عربده )
وقتی اینو گفتم همه از ترس خفه شدن انگار یویی خیلی ترسیده بود رفتم و محکم بغلش کردم... کوک : نگران نباش دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم..... یویی : کوک پسر عموت یه روانیه منو دیگه هیچوقت تنها نزار... کوک : این آخرین ماموریتم بود نگران نباش...
خوب بود ؟😂
یه دفعه دیدم لیا و اون پسره ( سوهو ) اومدن داخل دو تا زن و مرد دیگه پشت سرشون میومدن فکر کنم پدر و مادرشون بود لیا تا منو دید یه لبی انداخت پایین همینطوری آنالیزم میکرد دلم میخواست یکی بخوابونم تو دهنش دختره ج*نده رو رفتم از بابا ( بچه ها چون بابای کوک با یویی خوبه یویی بهش میگه بابا ) پرسیدم گفتم اسم این پسره چیه ؟
گفت : اسمش سوهو هست
نگاه های سنگین پسره رو روی خودم حس میکردم و این خیلی معذبم میکرد هم خودش هم خواهرشو دلم میخواد بزنم تو دهنشون
بعد ناهار من رفتم دستشویی بعد که ار دست شویی اومدم سوهو رو دیدم نزدیک بود جیغ بزنم داشتم سکته میکردم
سوهو : اووو بیبی گرل شوهرت نیومده بیا با من خوشبگذرون
یویی : پسره ی کثیف ازم دورشو وگرنه جیغ میزنم .... سوهو : جیغ بزن.... اومد نزدیک خواستم جیغ بزنم یه دفعه دستش رو گذاشت رو دهنم .... سوهو : یه بار دیگه جیغ زدی جوری به فا*کت میدم که تا دوماه نتونی راه بری .... وقتی این حرف رو زد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم محکم زدم تو گوشش ... طوری که صورتش خم شد .... اومد نزدیکم خیلی ترسیده بودم میخواست بزور ببرم تو اتاق هی جیغ میزدم و هیشکی صدام رو نمیشنید
یویی : جیغغغغغ و گریه ) کمککککک
ویو کوک
بالاخره ماموریتم تموم شد دل تو دلم نیست که یویی رو ببینم وقتی وارد شدم صدا هایی مثل جیغ و داد میومد ترسیدم نکنه یویی یه چیش شده باشه رفتم طبقه ی بالا با چیزی که دیدم خون جلوی چشمام رو گرفت سوهو میخواست یویی رو به زور ببره داخل اتاق پسره ی عوضی محکم زدم تو دهنش که اونطرف پرت شد رفتم روش انقدر زدمش که داشت خون بالا میاورد یویی هم هی جیغ میزد که بس کنم همه اومدن بالا زن عموم هی گریه میکرد ... زن عموی کوک : پ پسرم تو چیکار کردی .... کوک : اون میخواست با کسی که من دوستش دارم رابطه ی جن*سی داشته باشه تازه اینم کمشه ( عربده )
وقتی اینو گفتم همه از ترس خفه شدن انگار یویی خیلی ترسیده بود رفتم و محکم بغلش کردم... کوک : نگران نباش دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم..... یویی : کوک پسر عموت یه روانیه منو دیگه هیچوقت تنها نزار... کوک : این آخرین ماموریتم بود نگران نباش...
خوب بود ؟😂
۱۲.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.