تک پارتی غمگین ؛)
روی صندلی راهرو تیمارستان نشسته بود
خیره به مزائیک های کف سالن به دختر اتاق 07 فکر میکـرد
بار ها گفته بود اگه تنهاش بذاره دیوانه میشه
تو دلش خودش را سرزنش میکنه
کاش تنهاش نمیذاشتم
دو سال پیش زیر بارون به دخترک مو چتری که بهترین مانتو خودشو را پوشیده بود تا به نظرش زیبا باشه گفته بود دیگه نمیخواد رابطه شون رو ادامه بده
سه سال تمام با دختر بیچاره مونـده بود و اون رو حسابی وابسته خودش کرده بود
درست زمانی که ا.ت احساس میکرد دیگر نمیتونه بدون او زندگی کنه با دختر دیگه ای اشنا شد
دختری که خیلی باکلاس تر از ا.ت بود
گناه ا.ت خنده های بی دلیل و بی عشوه اش بود
ارایش های ساده اش
نگاه های مهربونش و چشم های بدون لنزش
گناه ا.ت دل عاشقش بود
دلی که برای پسر بی رحم میتپید
روزی که زیر بارون گفته بود دیگه دوسش نداره اشک هاش زیر بارون گم شد
تنش لرزید و روی زمین افتاد
اما تهیونگ با بی رحمی از اون فاصله گرفت و صدای گریان ا.ت رو میشنید
_ اگه بری دیوونه میشـم
اما اون اعتنایی نکرده بود و اون رو رها کرد
از اون روز بارانی دیگه ا.ت رو ندید
تا اینکه چند روز پیش دختری که بعد ا.ت با او بود پول هنگفتی ازش به جیب زد و غیب شد
حالا قدر ا.ت رو میدونست
سراغ دوست هاش رفت و سراغش رو گرفت تا رسید به تیمارستان
گفته بود دیوونه میشه ؛ نگفته بود؟!
چرا گفته بود اما اون حرف دخترک رو نادیده گرفته بود
شاید فکر میکرد دروغ میگه!
چرا فکر کرده بود عشق ا.ت هم واهی هست و بخاطر پول با اون مونده؟!
صدایی اون رو از فکر بیرون میکنه
_ بیمار اتاق 07 خودکشی کرده ... کد قرمز کد قرمز .. سریع برید اتاق 07
مانند برق گرفته ها از جاش بلند شد به سمت اتاق ا.ت میدود
بعد از دو سال دخترک رو میبینه؛)
رگش رو زده بود خون از ساعدش جاری شده بود
لاغر و تکیده شده بود
چتری هاش بلند و موهاش اشفته بود
لبخندی بر لب داشت و چشم هاش رو بسته بود
اما هنوز مهربونی تو صورتش پدیدار بود
دکتر پارچه سفید رو روی تن بی جون ا.ت میکشد
عشقش رفته بود
حالا ا.ت بود که اونو ترک کرده بود
مونده بود با دنیایی از عذاب وجدان و پشیمانی..:)
خیره به مزائیک های کف سالن به دختر اتاق 07 فکر میکـرد
بار ها گفته بود اگه تنهاش بذاره دیوانه میشه
تو دلش خودش را سرزنش میکنه
کاش تنهاش نمیذاشتم
دو سال پیش زیر بارون به دخترک مو چتری که بهترین مانتو خودشو را پوشیده بود تا به نظرش زیبا باشه گفته بود دیگه نمیخواد رابطه شون رو ادامه بده
سه سال تمام با دختر بیچاره مونـده بود و اون رو حسابی وابسته خودش کرده بود
درست زمانی که ا.ت احساس میکرد دیگر نمیتونه بدون او زندگی کنه با دختر دیگه ای اشنا شد
دختری که خیلی باکلاس تر از ا.ت بود
گناه ا.ت خنده های بی دلیل و بی عشوه اش بود
ارایش های ساده اش
نگاه های مهربونش و چشم های بدون لنزش
گناه ا.ت دل عاشقش بود
دلی که برای پسر بی رحم میتپید
روزی که زیر بارون گفته بود دیگه دوسش نداره اشک هاش زیر بارون گم شد
تنش لرزید و روی زمین افتاد
اما تهیونگ با بی رحمی از اون فاصله گرفت و صدای گریان ا.ت رو میشنید
_ اگه بری دیوونه میشـم
اما اون اعتنایی نکرده بود و اون رو رها کرد
از اون روز بارانی دیگه ا.ت رو ندید
تا اینکه چند روز پیش دختری که بعد ا.ت با او بود پول هنگفتی ازش به جیب زد و غیب شد
حالا قدر ا.ت رو میدونست
سراغ دوست هاش رفت و سراغش رو گرفت تا رسید به تیمارستان
گفته بود دیوونه میشه ؛ نگفته بود؟!
چرا گفته بود اما اون حرف دخترک رو نادیده گرفته بود
شاید فکر میکرد دروغ میگه!
چرا فکر کرده بود عشق ا.ت هم واهی هست و بخاطر پول با اون مونده؟!
صدایی اون رو از فکر بیرون میکنه
_ بیمار اتاق 07 خودکشی کرده ... کد قرمز کد قرمز .. سریع برید اتاق 07
مانند برق گرفته ها از جاش بلند شد به سمت اتاق ا.ت میدود
بعد از دو سال دخترک رو میبینه؛)
رگش رو زده بود خون از ساعدش جاری شده بود
لاغر و تکیده شده بود
چتری هاش بلند و موهاش اشفته بود
لبخندی بر لب داشت و چشم هاش رو بسته بود
اما هنوز مهربونی تو صورتش پدیدار بود
دکتر پارچه سفید رو روی تن بی جون ا.ت میکشد
عشقش رفته بود
حالا ا.ت بود که اونو ترک کرده بود
مونده بود با دنیایی از عذاب وجدان و پشیمانی..:)
۱۱.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.