بدون تو نمیتونم. پارت6
اماده شدن و رفتن خرید و مادر و دخترا لباس خریدن و کوک هیچی نخرید(اوخیی بچمممم)
کوک: بریم؟
ات: اوق(مثلا حالش بد شد)
یوری: مامان اوکیی؟
ات: اوقققق
کوک: برین تو ماشین من مادرتونو میارم
بچه ها: اوکی
کوک اتو براید بغل کرد و ات رو لباس کوک بالا اورد(فصل اول یادتونهههههه)
ات: ب... بب... ببخ... شید... اوقق
کوک: اشکالی نداره عشقم
ات:....
کوک اتو برد داخل ماشین
کوک: بریم بیمارستان
ات: بریم خونه
کوک: نهه
ات: بریم خونهههه
کوک: باشه اروم
رفتن خونه و ات رفت استراحت کنه و یکم خوابید
ساعت یک ربع به ده بود
یونا: بابااا
کوک: جانم؟
یونا: مامان خوبه نگران نباش
کوک: چش بود؟
یوری: هیچییییییییییی(داد)
کوک: چیشده چرا اینجوری شدین؟
ات: من خوبم عزیزم
کوک: بیام داخل؟
ات: بچه ها برین بیرون بابا بیاد
یونا: چشم
رفتن بیرون و کوک اومد داخل
کوک: چیشده؟
ات: هیچی
کوک: ات؟
ات: هیچی نیستتت
کوک: هوففف
ات: حرص؟
کوک: ارهه
کوک: بریم؟
ات: اوق(مثلا حالش بد شد)
یوری: مامان اوکیی؟
ات: اوقققق
کوک: برین تو ماشین من مادرتونو میارم
بچه ها: اوکی
کوک اتو براید بغل کرد و ات رو لباس کوک بالا اورد(فصل اول یادتونهههههه)
ات: ب... بب... ببخ... شید... اوقق
کوک: اشکالی نداره عشقم
ات:....
کوک اتو برد داخل ماشین
کوک: بریم بیمارستان
ات: بریم خونه
کوک: نهه
ات: بریم خونهههه
کوک: باشه اروم
رفتن خونه و ات رفت استراحت کنه و یکم خوابید
ساعت یک ربع به ده بود
یونا: بابااا
کوک: جانم؟
یونا: مامان خوبه نگران نباش
کوک: چش بود؟
یوری: هیچییییییییییی(داد)
کوک: چیشده چرا اینجوری شدین؟
ات: من خوبم عزیزم
کوک: بیام داخل؟
ات: بچه ها برین بیرون بابا بیاد
یونا: چشم
رفتن بیرون و کوک اومد داخل
کوک: چیشده؟
ات: هیچی
کوک: ات؟
ات: هیچی نیستتت
کوک: هوففف
ات: حرص؟
کوک: ارهه
۱۳.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.