صفر تا پنج...
صفر تا پنج...
هیچ عدد دیگری نبود...
دیگر نیست...
طبل بزرگ زیر پای چپ،برای که می کوبد؟
آخرین رژه مرگ بود....
دیگر کسی توی برجک،یادگاری نمی نویسد...
انگار از دلتنگی معاف شده اند...
او تا مادرش را همه شب سینه خیز می آمد...
او تا نامزدش را یک نخ سیگار کلاغ پر رفته بود...
او " جای خنجر رفیق،دله" را می فهمید...
سربازی که دهانش بوی آش میداد،به شربتی می اندیشید که دیگر نماند...
رفته بود مَرد شود...
مُرد...
تسلیت برای این عزای عمومی...
هیچ عدد دیگری نبود...
دیگر نیست...
طبل بزرگ زیر پای چپ،برای که می کوبد؟
آخرین رژه مرگ بود....
دیگر کسی توی برجک،یادگاری نمی نویسد...
انگار از دلتنگی معاف شده اند...
او تا مادرش را همه شب سینه خیز می آمد...
او تا نامزدش را یک نخ سیگار کلاغ پر رفته بود...
او " جای خنجر رفیق،دله" را می فهمید...
سربازی که دهانش بوی آش میداد،به شربتی می اندیشید که دیگر نماند...
رفته بود مَرد شود...
مُرد...
تسلیت برای این عزای عمومی...
۹۲۳
۰۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.