مــو حَنـایی🧡🐿 𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎ 7
#مــو_حَنـایی🧡🐿
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_7
_بیا حنا... درد داشتی هم از اون مسکنا گذاشتم تو کیفت! فردا کلاسو میپیچونیم میریم دکتر..
باشه؟
سری به معنی باشه تکون دادم
زیر دلم تیر میکشید ولی طوری نبود که نتونم راه برم
سمت سرویس رفتم و سریع کارامو انجان دادم
وقتی نگاهم به آینه روشویی افتاد دوباره اشکام سرازیر شد
_هانی؟
انگار کا پشت در بود سریع در و باز کرد
_جانم؟ درد داری؟
_لبام... انگار ک بود شده!گردنمم...
نزدیکم شد و دقیق نگاهم کرد
_گریه نکن.. لباتو یه کاریش میکنم.
گردنت ولی مجبوری یقه اسکی بپوشی...
انقدر بیحال بودم که نتونستم بگم
تو این فصل کی یقه اسکی میپوشه؟
فقط تایید کردم و اون دوباره مشغول شد
ولی چند ثانیه نگذشته بود که صدای زنگ خونه رو پرکرد
سریع کیفم رو برداشتم و رفتم.
هانی تا دم در همراهیم کرد تا زمانی که سوار ماشین شم
مدام زیر گوشم میگفت عادی رفتار کنم
ولی مگه میشد؟
تا یادم میوفتاد چشمام پر میشد..
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_7
_بیا حنا... درد داشتی هم از اون مسکنا گذاشتم تو کیفت! فردا کلاسو میپیچونیم میریم دکتر..
باشه؟
سری به معنی باشه تکون دادم
زیر دلم تیر میکشید ولی طوری نبود که نتونم راه برم
سمت سرویس رفتم و سریع کارامو انجان دادم
وقتی نگاهم به آینه روشویی افتاد دوباره اشکام سرازیر شد
_هانی؟
انگار کا پشت در بود سریع در و باز کرد
_جانم؟ درد داری؟
_لبام... انگار ک بود شده!گردنمم...
نزدیکم شد و دقیق نگاهم کرد
_گریه نکن.. لباتو یه کاریش میکنم.
گردنت ولی مجبوری یقه اسکی بپوشی...
انقدر بیحال بودم که نتونستم بگم
تو این فصل کی یقه اسکی میپوشه؟
فقط تایید کردم و اون دوباره مشغول شد
ولی چند ثانیه نگذشته بود که صدای زنگ خونه رو پرکرد
سریع کیفم رو برداشتم و رفتم.
هانی تا دم در همراهیم کرد تا زمانی که سوار ماشین شم
مدام زیر گوشم میگفت عادی رفتار کنم
ولی مگه میشد؟
تا یادم میوفتاد چشمام پر میشد..
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
۶۰۸
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.