(پارت ۳۱) .I fell in love with the Mafia
جیمین: پس چیکار کنم؟
ایلان: ه... هیچی سرجات بشین گریم گرفته بود
جیمین نشست پاهاشو جمع کرد دستشو گذاشت پشتم بقلم کرد دستشو اروم بورد زیر باسنم بلندم کرد گذاشتم رو پاش پاهامو خیلی ارم باز کرد دردم گرفت
ایلان: اخ
جیمین: چیزی نیست... الان تموم میشه
پاهامو دورش حلقه کرد دستشو گذاشت پشتم ستون فقراتمو ماساژ میداد منم سفت بقلش کردم دردم واقعا اروم شد میترسیدم اگه بلند شم دوباره دردم شروع شه سرم. گذاشتم رو شونش نفسم میخورد به گردنش خیره گردنش بودم از این نزدیکی حس خوبی داشتم
جیمین: چند بار گفتم به خودت فشار نیار
به حرفش گوش میدادم بینی مو میکشیدم بالا چند مین بعد چشمام بسته شد
چشمامو باز کردم چند بار پلک زدم تا موقیتمو بفهمم توی اتاق خواب بودم سرمو برگردموندم جیمین خوابیده بود برگشتم سمتش اتفاق دیشبو یادم اومد گریم گرفت واقعا باورم نمیشد نمیتونستم درکش کنم
جیمین: چرا داری گریم میکنی؟
ایلان: اشکامو پاک کردم... عا... چیزی نسیت
جیمین: اگه چیزی نیست گریه نکن... خوشم نمیاد گریه کنی... فهمیدی؟ با عصبانیت
ایلان: ببخشید... که اذیت شدی
جیمین بهم نزدیک شد انقدر نزدیک که نک بینیش به نک بینی من میخورد
جیمین: گریه هات اذیتم نمیکنه بهم لطمه میزنه... فهمیدی؟
سرمو به معنی اره تکون دادم بلند شدم رفتم سمت حموم
جیمین: من میخوام برم حموم
ایلان: اخه... من دارم میرم بعد من برو
جیمین: نمیشه کار دارم
ایلان: منم... نمیتونم خودمو تحمل کنم باید برم
جیمین: پس باهم میریم
ایلان: ا... اما
جیمین: همین که گفتم... برو تو الان میام
ایلان: به ناچار رفتم تو اب وان پر نکردم میخواستم یه دوش سریع بگیرم شامپو بدن گرفتم دیدم یکی ازم گرفتش
ایلان: چیکار میکنی؟
جیمین: خودم میشورمت
ایلان: اخه..
جیمین: اخه زهرمار... چند بار بگم بجز چشم چیز دیگه ای نشنوم
ایلان: ارم گفتم چشم
جیمین: حالا شد
شامپوبدن ریخت تو دسشت مالید به بدنم به چشماش نگاه کردم خمار بود معلومه تحریک شده بود تو چشماش نگاه کردم
ایلان: جیمین حالت خوبه؟
جیمین: خوبم
بدنمو اب کشید حوله رو داد دستم پوشیدم رفتم بیرون شورشور اب اومد معلوم بود زیاد تحریک شده بود
ایلان: ه... هیچی سرجات بشین گریم گرفته بود
جیمین نشست پاهاشو جمع کرد دستشو گذاشت پشتم بقلم کرد دستشو اروم بورد زیر باسنم بلندم کرد گذاشتم رو پاش پاهامو خیلی ارم باز کرد دردم گرفت
ایلان: اخ
جیمین: چیزی نیست... الان تموم میشه
پاهامو دورش حلقه کرد دستشو گذاشت پشتم ستون فقراتمو ماساژ میداد منم سفت بقلش کردم دردم واقعا اروم شد میترسیدم اگه بلند شم دوباره دردم شروع شه سرم. گذاشتم رو شونش نفسم میخورد به گردنش خیره گردنش بودم از این نزدیکی حس خوبی داشتم
جیمین: چند بار گفتم به خودت فشار نیار
به حرفش گوش میدادم بینی مو میکشیدم بالا چند مین بعد چشمام بسته شد
چشمامو باز کردم چند بار پلک زدم تا موقیتمو بفهمم توی اتاق خواب بودم سرمو برگردموندم جیمین خوابیده بود برگشتم سمتش اتفاق دیشبو یادم اومد گریم گرفت واقعا باورم نمیشد نمیتونستم درکش کنم
جیمین: چرا داری گریم میکنی؟
ایلان: اشکامو پاک کردم... عا... چیزی نسیت
جیمین: اگه چیزی نیست گریه نکن... خوشم نمیاد گریه کنی... فهمیدی؟ با عصبانیت
ایلان: ببخشید... که اذیت شدی
جیمین بهم نزدیک شد انقدر نزدیک که نک بینیش به نک بینی من میخورد
جیمین: گریه هات اذیتم نمیکنه بهم لطمه میزنه... فهمیدی؟
سرمو به معنی اره تکون دادم بلند شدم رفتم سمت حموم
جیمین: من میخوام برم حموم
ایلان: اخه... من دارم میرم بعد من برو
جیمین: نمیشه کار دارم
ایلان: منم... نمیتونم خودمو تحمل کنم باید برم
جیمین: پس باهم میریم
ایلان: ا... اما
جیمین: همین که گفتم... برو تو الان میام
ایلان: به ناچار رفتم تو اب وان پر نکردم میخواستم یه دوش سریع بگیرم شامپو بدن گرفتم دیدم یکی ازم گرفتش
ایلان: چیکار میکنی؟
جیمین: خودم میشورمت
ایلان: اخه..
جیمین: اخه زهرمار... چند بار بگم بجز چشم چیز دیگه ای نشنوم
ایلان: ارم گفتم چشم
جیمین: حالا شد
شامپوبدن ریخت تو دسشت مالید به بدنم به چشماش نگاه کردم خمار بود معلومه تحریک شده بود تو چشماش نگاه کردم
ایلان: جیمین حالت خوبه؟
جیمین: خوبم
بدنمو اب کشید حوله رو داد دستم پوشیدم رفتم بیرون شورشور اب اومد معلوم بود زیاد تحریک شده بود
۱۲۴.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.