پارت ۱۲
ات:
صبح با سردرد شدیدی بیدار شدم.چشمامو آروم آروم باز کردم و سعی کردم بفهمم کجام. وقتی به خودم اومدم دیدم بغل شوگام و لختم. هلش دادم اونطرف و از خواب پرید.
شوگا: یااا داری چیکار می..
یه سیلی خوابوندم گوشش و بلند شدم لباسامو بپوشم.
لباسامو پوشیدم و خواستم در رو باز کنم که دیدم در قفله.
پوزخند زدم و برگشتم پیشش
ات: کلید رو بده
شوگا: نمیدم
ات: بهت گفتم کلید رو بده مادرجنده
هیچی دست خودم نبود رسما دیوونه شده بودم.
شروع کردم به شکستن وسایلا
داشتم گریه میکردم و جیغ میزدم
ات:کلید رو بدهههههه
دیدم آروم آروم داشت نزدیکم میشد
برو گمشو اونطرف من نمیخوام اینجا بمونمممممم
نزدیک تر شد و تو عرض یک صدم ثانیه منو کشوند بغلش.
ات: ولم کننننننننن
موهامو نوازش میکرد و محکم تر بغلم میکرد
شوگا: ات چرا اینطوری میکنی؟ من بهت دست نزدم
دیگه صبرم داشت لبریز میشد افتادم زمین و تو بغلش داشتم گریه میکردم.
خودمو به زور از بغلش کشیدم بیرون و به چشاش زل زدم
ات: چی از جونم میخوای؟ ها؟ چرا ولم نمیکنی
داشتم به سینش مشت میزدم و گریه میکردم که گفت…
صبح با سردرد شدیدی بیدار شدم.چشمامو آروم آروم باز کردم و سعی کردم بفهمم کجام. وقتی به خودم اومدم دیدم بغل شوگام و لختم. هلش دادم اونطرف و از خواب پرید.
شوگا: یااا داری چیکار می..
یه سیلی خوابوندم گوشش و بلند شدم لباسامو بپوشم.
لباسامو پوشیدم و خواستم در رو باز کنم که دیدم در قفله.
پوزخند زدم و برگشتم پیشش
ات: کلید رو بده
شوگا: نمیدم
ات: بهت گفتم کلید رو بده مادرجنده
هیچی دست خودم نبود رسما دیوونه شده بودم.
شروع کردم به شکستن وسایلا
داشتم گریه میکردم و جیغ میزدم
ات:کلید رو بدهههههه
دیدم آروم آروم داشت نزدیکم میشد
برو گمشو اونطرف من نمیخوام اینجا بمونمممممم
نزدیک تر شد و تو عرض یک صدم ثانیه منو کشوند بغلش.
ات: ولم کننننننننن
موهامو نوازش میکرد و محکم تر بغلم میکرد
شوگا: ات چرا اینطوری میکنی؟ من بهت دست نزدم
دیگه صبرم داشت لبریز میشد افتادم زمین و تو بغلش داشتم گریه میکردم.
خودمو به زور از بغلش کشیدم بیرون و به چشاش زل زدم
ات: چی از جونم میخوای؟ ها؟ چرا ولم نمیکنی
داشتم به سینش مشت میزدم و گریه میکردم که گفت…
۱.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.