یه دعوای مسخره ☆~3
از خونه زدم بیرون ...می خواستم تمومش کنم ...۱ روز نگذشته داره جهنم میشه چه برسه به ادامش بدون اون .... رفتم دم یه پل وایستادم شروع کردم نوشتن یه سری چیزا تو نوت هام ...بعدم یه سری صدا ضبظ کردم ... در آخر رسیدم به تلفن ها . فقط ۵مخاطب داشتم . تهیونگ ، لیا، اجوما ، بادیگارد ، راننده . در واقع ۲ تاش مهم بودن . رنگ زدم به لیا می خواستم بهش بگم که خسته شدم ...بهش بگم این ته دوستی ماعه . یه نگاهی به شکمم کردم
+ببخشید که هنوز ۱ ماه نشده خودمو خودتو دارم باهم می کشم . من واقعا مادر بدی ام . واقعا بد . ولی تقصیر من نیست پدرت تنها دلیل زندگی من بود و الانم نیست . قرار بود همیشه پیشم باشه ولی زد زیر قولش اونم بد جور . حتی درست حسابی باهات آشنا نشد .
تموم کردم صحبت کردنو با بچه . زنگ زدم به لیا
دینگ دینگ
* لیا ویو *
امروز تهیونگ التماسم کرد باهاش برم بیرون در مورد ا.ت حرف بزنیم . بهم گفت بریم کافهی معروف سر زمین خودکشی دقیقا بقل پل خودکشی ( پل خودکشی توی سئول قرار داره ) * رسید *
( لیا = ×)
× تو چرا شبیه ارواح شدی .
_ لیا من نمی تونم بدون ا.ت نمی تونم واقعا نمیشه
× مرتیکه تو خودت بهش خیانت کردی . حالا پشیمونی ؟ خود ا.ت هم بخواد من نمی زارم.
_ اون خیانت کرد نه من
× چی؟ ک.ص نگو بابا اون همچین کاری نمی کنه
_ ( فیلمو نشون میده ) اینو چی میگی
× تو نمیدونی ؟
_ چیو ؟ .
× اینکه یه خواهر دوقلو داره؟
_ نه ( تعجب)
× چون تو زندانه و خیلی هم دیوونست و تاحالا ۳ بار سعی داشته ا.ت رو بکشه زیاد دربارش حرف نمی زنی
_ دروغ نگو یعنی من به خاطر خواهر دوقلو ازش جدا شدم نه نه نه من پرنسسمو به خاطرش از دست دادم ...کاشکی اول فیلمو بهش نشون می دادم خودش می گفت این خواهرمه
× چی بگم . عا گوشیم داره زنگ می زنه
_ ا.ت ست ؟
× اره
دینگ دینگ
+ سلام
× چیزی شده ؟
+ ممنون که همیشه هوامو داشتی .مرسی که پیشم بودی تو این چند روز
×چیری شده ؟
+ می خوام برم به یه سفر ی که هیچ راه برگشتی وجود نداره
× ا.ت نگو نگو که می خوای ...
+ اره لیا اره
× تو دیوونه شدی دختر اره ( داد)
_ چی شده
× می خواد خودکشی کنههه . کجایی ؟
+ مهم نیست .
* تهیونگ ویو *
+ببخشید که هنوز ۱ ماه نشده خودمو خودتو دارم باهم می کشم . من واقعا مادر بدی ام . واقعا بد . ولی تقصیر من نیست پدرت تنها دلیل زندگی من بود و الانم نیست . قرار بود همیشه پیشم باشه ولی زد زیر قولش اونم بد جور . حتی درست حسابی باهات آشنا نشد .
تموم کردم صحبت کردنو با بچه . زنگ زدم به لیا
دینگ دینگ
* لیا ویو *
امروز تهیونگ التماسم کرد باهاش برم بیرون در مورد ا.ت حرف بزنیم . بهم گفت بریم کافهی معروف سر زمین خودکشی دقیقا بقل پل خودکشی ( پل خودکشی توی سئول قرار داره ) * رسید *
( لیا = ×)
× تو چرا شبیه ارواح شدی .
_ لیا من نمی تونم بدون ا.ت نمی تونم واقعا نمیشه
× مرتیکه تو خودت بهش خیانت کردی . حالا پشیمونی ؟ خود ا.ت هم بخواد من نمی زارم.
_ اون خیانت کرد نه من
× چی؟ ک.ص نگو بابا اون همچین کاری نمی کنه
_ ( فیلمو نشون میده ) اینو چی میگی
× تو نمیدونی ؟
_ چیو ؟ .
× اینکه یه خواهر دوقلو داره؟
_ نه ( تعجب)
× چون تو زندانه و خیلی هم دیوونست و تاحالا ۳ بار سعی داشته ا.ت رو بکشه زیاد دربارش حرف نمی زنی
_ دروغ نگو یعنی من به خاطر خواهر دوقلو ازش جدا شدم نه نه نه من پرنسسمو به خاطرش از دست دادم ...کاشکی اول فیلمو بهش نشون می دادم خودش می گفت این خواهرمه
× چی بگم . عا گوشیم داره زنگ می زنه
_ ا.ت ست ؟
× اره
دینگ دینگ
+ سلام
× چیزی شده ؟
+ ممنون که همیشه هوامو داشتی .مرسی که پیشم بودی تو این چند روز
×چیری شده ؟
+ می خوام برم به یه سفر ی که هیچ راه برگشتی وجود نداره
× ا.ت نگو نگو که می خوای ...
+ اره لیا اره
× تو دیوونه شدی دختر اره ( داد)
_ چی شده
× می خواد خودکشی کنههه . کجایی ؟
+ مهم نیست .
* تهیونگ ویو *
۵.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.