امروز دو پارت میزارم قول دادم!)
پارت ۹
ویوی ستین
ظهر بود برگشتن ناهار آماده کرده بودم و میز و چیدم خیلی ساکت بودن و این مشکوک میزد مطمئن بودم ی غلطی کردن دور میز نشستیم مشغول خوردن شدیم
سودا:عجب زرشک پلویی چی شده دست ب آشپزی زدی
سادیا:نکنه فکر شوهر کردن افتادی اونم با رامتین بی ش/رف
ستین:خفه شین بخورین امروز چطور بود؟
یهو زنگ خونه ب صدا در اومد از میز بلند شدم درو باز کردم رامتین بود با دیدن صورت زخمیش تعجب کردم
رامتین:اون خاهر بی همه چیزت بگو بیاد فک کرده رزمی کاره میتونه منو بزنه فرار کنه
یهو هلم داد رفت و وارد خونه شد پشت سرش دویدم رسید توی خونه با دیدن رامتین سودا و سادیا برق از سرشون پرید و سریع بلند شدن
سادیا:اینجا چ غلطی میکنی؟!
ب طرف دخترا حمله ور شد با چاقو ک از کنار کمر در آورد اونا دویدن سمت اتاقشون و در و بستن رامتین مشت میکوبید ب در
ستین:از خونه ی من گمشو بیرون(داد)
برگشت سمت من
رامتین:حیف دوست دارم حیف
ستین:خفه شو گمشو گفتم (داد)
چاقو رو گرف طرفم
رامتین:ستین من اینکارا رو از قصد نمیکنم دلمم نمیخاد ولی بعضی وقتا اینقد بهم فشار میاد مجبور میشم
ستین:اون وقتا ک بهم میگی من دست خوردم چی ب من فشار نمیاد اون وقتا ک ی جوری حرف میزنی انگار من خرابم چی گمشو از خونه ی من برو بیرون
با حرفم حرفی نزد و رفت دخترا رو از اتاقشون کشوندم بیرون میزو جمع کردم دور هم نشستیم
ستین:چیکار کردین با رامتین ؟!
سودا:بی ش/رف هرچی چرت و پرت ب ذهنش میرسع در مورد تو میگ
سادیا:من زدمش اگ کسی قراره تنبیه بشه اون منم
ستین:آخه گناهم چیه ها من فقط بهش علاقه دارم (بغض)
سودا:آبجی نکن اینطوری با خدت
سادیا:بسه غلط کردم آخه دیشب حرفایی ک زدی داغونم کرد شماره اشو از گوشیت برداشتم باهاش قرار گذاشتم اومد و منم شروع کردم ب زدنش
ویوی ستین
ظهر بود برگشتن ناهار آماده کرده بودم و میز و چیدم خیلی ساکت بودن و این مشکوک میزد مطمئن بودم ی غلطی کردن دور میز نشستیم مشغول خوردن شدیم
سودا:عجب زرشک پلویی چی شده دست ب آشپزی زدی
سادیا:نکنه فکر شوهر کردن افتادی اونم با رامتین بی ش/رف
ستین:خفه شین بخورین امروز چطور بود؟
یهو زنگ خونه ب صدا در اومد از میز بلند شدم درو باز کردم رامتین بود با دیدن صورت زخمیش تعجب کردم
رامتین:اون خاهر بی همه چیزت بگو بیاد فک کرده رزمی کاره میتونه منو بزنه فرار کنه
یهو هلم داد رفت و وارد خونه شد پشت سرش دویدم رسید توی خونه با دیدن رامتین سودا و سادیا برق از سرشون پرید و سریع بلند شدن
سادیا:اینجا چ غلطی میکنی؟!
ب طرف دخترا حمله ور شد با چاقو ک از کنار کمر در آورد اونا دویدن سمت اتاقشون و در و بستن رامتین مشت میکوبید ب در
ستین:از خونه ی من گمشو بیرون(داد)
برگشت سمت من
رامتین:حیف دوست دارم حیف
ستین:خفه شو گمشو گفتم (داد)
چاقو رو گرف طرفم
رامتین:ستین من اینکارا رو از قصد نمیکنم دلمم نمیخاد ولی بعضی وقتا اینقد بهم فشار میاد مجبور میشم
ستین:اون وقتا ک بهم میگی من دست خوردم چی ب من فشار نمیاد اون وقتا ک ی جوری حرف میزنی انگار من خرابم چی گمشو از خونه ی من برو بیرون
با حرفم حرفی نزد و رفت دخترا رو از اتاقشون کشوندم بیرون میزو جمع کردم دور هم نشستیم
ستین:چیکار کردین با رامتین ؟!
سودا:بی ش/رف هرچی چرت و پرت ب ذهنش میرسع در مورد تو میگ
سادیا:من زدمش اگ کسی قراره تنبیه بشه اون منم
ستین:آخه گناهم چیه ها من فقط بهش علاقه دارم (بغض)
سودا:آبجی نکن اینطوری با خدت
سادیا:بسه غلط کردم آخه دیشب حرفایی ک زدی داغونم کرد شماره اشو از گوشیت برداشتم باهاش قرار گذاشتم اومد و منم شروع کردم ب زدنش
۲.۳k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.