Escape love Continue Part Another
« فلش بک چند ماه پیش »
«از دید تهیونگ»
دلم برا هه مین تنگ شده بود دیگه واقعا تحمل نداشتم نبینمش
هر روز و شبم شده بهش فک کنم
نکنه حالش بد باشه الان چی کار میکنه؟!؟
الان خوبه؟
دیگه واقعا دیونه شده بودم
یه شات دیگه از مشروب جلوم خوردمو به دور اطراف نگاه میکردم
هر کس با یکی سر گرم بود ولی من تنها بودم
اخرش شاتم خوردمو بعد حساب کردن پاشدم که برم
به در خروجی که رسیدم
صدای جیغ زدن یکی میامد که سعی داشت از دست به نفر فرار کنه صدا اشنا بود ولی ولی امکان نداشت
+ ولم کن..... اه ولم ایی کمک کمک
*تازه پیدات کردم خانوم خوشگله هنوز زوده برا رفتن
با سرعت سمت راه رو رفتم با دیدن هه مین زیر دست اون مرد شکه شدم
یه دفعه به خودم اومدم و سریع سمت مرد هجوم برم تا میخورد زدمش بعد از این که
مرد پهن زمین شد
سمت هه مین رفتم که کاملا مست بود
_ هه منی خوبی؟
+ تو کی هستیییی؟
با بغض و پر از نیاز به چشماش نگاه مردم
این هه مین من بود چرا انقد لاغر شده بود چرا انقد پریشونه
سرمو نزدیک سرش بردم و اروم لباشو میبوسیدم اما هیچ حرکتی نمیکردم
گاز ریزی لبشو گرفتم که همراهی کرد
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم که اروم زیر لب چیزی میگفت
+ تهیونگااا کجا بودی هوم؟ من من میخوامت چرا رفتی؟
کونشو نوازش کردمو
_ یکم دیگه صب کن هه مسن میام پیشت باشه خیلی زود میام فقط یکم صب کن
+ تهیونگ من میخوامت
دوباره لبامو رو لباش گذاشتمو وحشیانه لبشو میبوسیدم
.....
.
.
...
« فلش بک»
_ این بچه از منه هه مین تموم اون اتفاقاتی که افتاد و تو با من بودی
+ یعنی یعنی...
_ اره این بچه ماست
...........
« دو سال بعد»
+هیونگ بیان داخل دیگه غذا امده شده
جین: یان هی بیا بریم تا مامانت ما رو خفه نکرده
یان هی : مامان همیسه اینجولی غل میزنه
_ چیشده؟ باز شما دوتا پشت هه مین حرف میزنید ها؟ باش الان که شما دوتا رو خوب گرفتنتون و اذیتتون کردم میخوام ببینم بارم از این کارو میکنید
یان هی: اپااااا نهههههه
+ ارههههه😂😂😂
صدای جیغ یان هی کل اتاق و گرفت و هرکس یه سمتی میرفت و تهیونگ دنبالشون میکرد
+ تهیونگااا بسه بیان وگرنه از غذا خبری نیست ها
_ نه من باید یان بچه رو ادب کنم
+😂😂یه چی گفت دیگه بیاین
_ بیا اینم از تشکر کردنته
+خب بفرمایید ممنونم که بچه رو در حد مرگ قلقلک دادی و باهاش شدی شلوارش کثیف بشه
_ از دست تو هه مین😂😂😂
زندگی من اینجوری شروع شد و یا خانوادم خوشحالم
فرار عشق درد سر داره ولی بازم فرار کنه بارم اگه عاشق باشی و قلبتو نگه داشته باشه هیچ وقت فراموش نمیکنتت و تا اخر عمرش کنار تو هست
خبببببب اینم از قسمت اخر ♥♥
مرسی این رمانمم همایت کردین مرسی از همه تون دوستون دارمممم
اگه نظر پیشنهادی چیزی دارین و دوست دارین رمان بعدی از از کی بنویسم رو بهم حتما بگید خوشحال میشم ♥♥💜💜💜😘😘
لایک و کامنت یادتون نره بوس♥♥
«از دید تهیونگ»
دلم برا هه مین تنگ شده بود دیگه واقعا تحمل نداشتم نبینمش
هر روز و شبم شده بهش فک کنم
نکنه حالش بد باشه الان چی کار میکنه؟!؟
الان خوبه؟
دیگه واقعا دیونه شده بودم
یه شات دیگه از مشروب جلوم خوردمو به دور اطراف نگاه میکردم
هر کس با یکی سر گرم بود ولی من تنها بودم
اخرش شاتم خوردمو بعد حساب کردن پاشدم که برم
به در خروجی که رسیدم
صدای جیغ زدن یکی میامد که سعی داشت از دست به نفر فرار کنه صدا اشنا بود ولی ولی امکان نداشت
+ ولم کن..... اه ولم ایی کمک کمک
*تازه پیدات کردم خانوم خوشگله هنوز زوده برا رفتن
با سرعت سمت راه رو رفتم با دیدن هه مین زیر دست اون مرد شکه شدم
یه دفعه به خودم اومدم و سریع سمت مرد هجوم برم تا میخورد زدمش بعد از این که
مرد پهن زمین شد
سمت هه مین رفتم که کاملا مست بود
_ هه منی خوبی؟
+ تو کی هستیییی؟
با بغض و پر از نیاز به چشماش نگاه مردم
این هه مین من بود چرا انقد لاغر شده بود چرا انقد پریشونه
سرمو نزدیک سرش بردم و اروم لباشو میبوسیدم اما هیچ حرکتی نمیکردم
گاز ریزی لبشو گرفتم که همراهی کرد
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم که اروم زیر لب چیزی میگفت
+ تهیونگااا کجا بودی هوم؟ من من میخوامت چرا رفتی؟
کونشو نوازش کردمو
_ یکم دیگه صب کن هه مسن میام پیشت باشه خیلی زود میام فقط یکم صب کن
+ تهیونگ من میخوامت
دوباره لبامو رو لباش گذاشتمو وحشیانه لبشو میبوسیدم
.....
.
.
...
« فلش بک»
_ این بچه از منه هه مین تموم اون اتفاقاتی که افتاد و تو با من بودی
+ یعنی یعنی...
_ اره این بچه ماست
...........
« دو سال بعد»
+هیونگ بیان داخل دیگه غذا امده شده
جین: یان هی بیا بریم تا مامانت ما رو خفه نکرده
یان هی : مامان همیسه اینجولی غل میزنه
_ چیشده؟ باز شما دوتا پشت هه مین حرف میزنید ها؟ باش الان که شما دوتا رو خوب گرفتنتون و اذیتتون کردم میخوام ببینم بارم از این کارو میکنید
یان هی: اپااااا نهههههه
+ ارههههه😂😂😂
صدای جیغ یان هی کل اتاق و گرفت و هرکس یه سمتی میرفت و تهیونگ دنبالشون میکرد
+ تهیونگااا بسه بیان وگرنه از غذا خبری نیست ها
_ نه من باید یان بچه رو ادب کنم
+😂😂یه چی گفت دیگه بیاین
_ بیا اینم از تشکر کردنته
+خب بفرمایید ممنونم که بچه رو در حد مرگ قلقلک دادی و باهاش شدی شلوارش کثیف بشه
_ از دست تو هه مین😂😂😂
زندگی من اینجوری شروع شد و یا خانوادم خوشحالم
فرار عشق درد سر داره ولی بازم فرار کنه بارم اگه عاشق باشی و قلبتو نگه داشته باشه هیچ وقت فراموش نمیکنتت و تا اخر عمرش کنار تو هست
خبببببب اینم از قسمت اخر ♥♥
مرسی این رمانمم همایت کردین مرسی از همه تون دوستون دارمممم
اگه نظر پیشنهادی چیزی دارین و دوست دارین رمان بعدی از از کی بنویسم رو بهم حتما بگید خوشحال میشم ♥♥💜💜💜😘😘
لایک و کامنت یادتون نره بوس♥♥
۳۰.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.