اگر می فهمیدی part 4
از زبان ا/ت : گریه کردم و بقلش کردم اونم منو بغل کرد
بلند شدم و گفتم چرا منو زندانی کردی ؟
بهم گفت که من ۳ ساله دنبالت گشتم و وقتی اومدم برای اینکه یک زره قهوه بخورم تو رو دیدم و تو رو
تا خونه دنبال کردم دختر من عاشقت شدم 😭😭
ا/ت : من با نگاهی تعجب آور بهش گفتم چرا گریه میکنی ؟
اون گفت من خیلی دوست دارم :)
گفتم : م م م منم دوست دارم :))
بعد دستم رو گرفت از خوشحالی و گفت می دونی این هم گشتن داشت منو عذاب میداد .
می گفت : ی چیزی میدم گوش میدی ؟
پیشم می دونی ؟
منم گفتم نمی دونم باید فکر کنم
ساعت ۹:۳۴. بعد سرکار
بلند شدیم و رفتیم ی رستوران و شام خوردیم
در حال خوردن بودیم که کوک پرسید الان نظرت راجب
موندن چیه ؟
گفتم آره می مونم به شرط اینکه بگی تهیونگ و جیمینم بیان
دلم براشون تنگ شده.
گفت باشه میگم بیان
ساعت ۱:۴۵ شب
صدای در رو شنیدم و رفتم در رو باز کردم پریدم بقل جیمین و تهیونگ اون ها هم غافلگیر شدن
اون شب خیلی مزه داد کلی حرف زدیم و اصلا ی وضعی
خیلی مزه داد
ساعت ۳:۴۴ شب
بلند شدم تا برم آشپزخونه تا آب بردارم و با صحنه ای مواجه شدم 😭😭
ادامه پارت ۵
بلند شدم و گفتم چرا منو زندانی کردی ؟
بهم گفت که من ۳ ساله دنبالت گشتم و وقتی اومدم برای اینکه یک زره قهوه بخورم تو رو دیدم و تو رو
تا خونه دنبال کردم دختر من عاشقت شدم 😭😭
ا/ت : من با نگاهی تعجب آور بهش گفتم چرا گریه میکنی ؟
اون گفت من خیلی دوست دارم :)
گفتم : م م م منم دوست دارم :))
بعد دستم رو گرفت از خوشحالی و گفت می دونی این هم گشتن داشت منو عذاب میداد .
می گفت : ی چیزی میدم گوش میدی ؟
پیشم می دونی ؟
منم گفتم نمی دونم باید فکر کنم
ساعت ۹:۳۴. بعد سرکار
بلند شدیم و رفتیم ی رستوران و شام خوردیم
در حال خوردن بودیم که کوک پرسید الان نظرت راجب
موندن چیه ؟
گفتم آره می مونم به شرط اینکه بگی تهیونگ و جیمینم بیان
دلم براشون تنگ شده.
گفت باشه میگم بیان
ساعت ۱:۴۵ شب
صدای در رو شنیدم و رفتم در رو باز کردم پریدم بقل جیمین و تهیونگ اون ها هم غافلگیر شدن
اون شب خیلی مزه داد کلی حرف زدیم و اصلا ی وضعی
خیلی مزه داد
ساعت ۳:۴۴ شب
بلند شدم تا برم آشپزخونه تا آب بردارم و با صحنه ای مواجه شدم 😭😭
ادامه پارت ۵
۹.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.