𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
ات :اییییی وحشییی ازت بدم میاد
ته:( با صدای داد ات چشمام رو باز کردم )شششش می خوام بخوابممممم
ات :درد و میخوام بخوابم
ته :چته تو؟
ات: كلا حس در پای من دیگه معنی نداره آقای محترم بعد میگی چته
ته: (نیشخند پیروز مندانه ) خب معلومه با آدم کمی که نبودی
ات :اییییییی دلم درد میکنهههههههه
ته :ناز نازووو
ات:( واقعا خیلییی درد داشتی و شدت درد اشک تو چشمات پر شده بود وقتی ته اشک تو چشمات رو دید از جاش با شد و از اتاق رفت بیرون به خدمتکارا گفت که بهت قرص بدن و کیسه آب گرم اول از دستش ناراحت شدی که چرا خودش نداد بهت و به جاش به خدمتکارا گفت من وقتی بعد از نیم ساعت با کلی خوراکی های مورد علاقه ات برگشت تو و اتاق کلا یادت رفت)
ته :حالا بخشیدیم ؟
ات:( با کیوت ترین حالت ممکن خودت رو زدی که مثلا داری فکر میکنی که آیا بخشیدیش یا نه) خب ممممم شاید بخشیدمت اما||||| نبخشیدم
ته :هر چی پرنسس بگه من انجام میدم که ببخشه منو
ات :(لبخند ژکوندی زدی و) خب تنها یه شرط داره بریم شهربازی ........
ته :باشه بهتر که شدی میریم
ات= هورا||||
ته = فسقلی
ات: نیستم
ته :معلومه که هستی
ات: گفتم که نیستم
ته :باشه باشه هر چی که تو بگی
ات :راستی یونتان کجاس خیلی وقته ندیدمش
ته :اره اره یه چند وقت پیش رفیقم بود
ات "کی برش میگردونی
ته :هر وقت تو بگی
ات: میشه زود برش گردونی دلم براش تنگ شده
ته :امروز که میریم شهربازی پس فردا میرم میارمش
ات: قبوله
ته :پس تا تو استراحت میکنی من به سر برم
شرکت ؟
ات :باید بری؟
ته :دیگه بابام صداش در اومده قبلا هیچی نمی گفت چون میخواست رابطه ما رو خوب کنه الان دیگه که فهمیده رابطه ما خوب شده قرار نیست مرخصی بده دیگه
ات :🤣🤣🤣🤣🤣
ته :اره اره بخند به بدبختی من بخند
ات: پاشو پاشو برو کار کن نگو چیست کار
................
................
دیگه الان حدود ساعت ۸ شبه قرار شد که ساعت ۹ تهیونگ بیاد که باهم بریم شهربازی
(تهیونگ ویو)
ساعت حدود ۸ بود تا ۹ وقت داشتم پس تصمیم
گرفتم یه سر به رفیقم بزنم
ته :چه خبر
&من خوب حال ات خوبه
ته: ما هم اینجا آدمیم ها اول نمی خوای حال من رو بپرسی
& دارم میبینم که حالت خوبه دیگه احمق حالا ات چطوره اذیتش که نمی کنی
ته: نه حالش خوبه خیالت راحت
&چی شده این طرفا اومدی
ته: هی کوکی قبلا مهمان نواز تر نبودی؟
💢اگه شخصیت جونگکوک رو یادتون نمیاد پارت ۱تا۴ رو بخونید💢
کوک: نههههه بگو بروووو
ته: باشه بابا قاطی نکن اومدم یونتان رو ببرم
کوک: اوکی الان میارمش راستی ته کی میخوای ات رو طلاق بدی ؟
ته: اممم چی
کوک: کی ا. تم رو طلاق میدی؟
ته :(وقتی گفت اتم از شدت عصبانیت مطمئنا اگر دستم چیز تیزی بود کشته بودمش) ا. تم؟
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
ات :اییییی وحشییی ازت بدم میاد
ته:( با صدای داد ات چشمام رو باز کردم )شششش می خوام بخوابممممم
ات :درد و میخوام بخوابم
ته :چته تو؟
ات: كلا حس در پای من دیگه معنی نداره آقای محترم بعد میگی چته
ته: (نیشخند پیروز مندانه ) خب معلومه با آدم کمی که نبودی
ات :اییییییی دلم درد میکنهههههههه
ته :ناز نازووو
ات:( واقعا خیلییی درد داشتی و شدت درد اشک تو چشمات پر شده بود وقتی ته اشک تو چشمات رو دید از جاش با شد و از اتاق رفت بیرون به خدمتکارا گفت که بهت قرص بدن و کیسه آب گرم اول از دستش ناراحت شدی که چرا خودش نداد بهت و به جاش به خدمتکارا گفت من وقتی بعد از نیم ساعت با کلی خوراکی های مورد علاقه ات برگشت تو و اتاق کلا یادت رفت)
ته :حالا بخشیدیم ؟
ات:( با کیوت ترین حالت ممکن خودت رو زدی که مثلا داری فکر میکنی که آیا بخشیدیش یا نه) خب ممممم شاید بخشیدمت اما||||| نبخشیدم
ته :هر چی پرنسس بگه من انجام میدم که ببخشه منو
ات :(لبخند ژکوندی زدی و) خب تنها یه شرط داره بریم شهربازی ........
ته :باشه بهتر که شدی میریم
ات= هورا||||
ته = فسقلی
ات: نیستم
ته :معلومه که هستی
ات: گفتم که نیستم
ته :باشه باشه هر چی که تو بگی
ات :راستی یونتان کجاس خیلی وقته ندیدمش
ته :اره اره یه چند وقت پیش رفیقم بود
ات "کی برش میگردونی
ته :هر وقت تو بگی
ات: میشه زود برش گردونی دلم براش تنگ شده
ته :امروز که میریم شهربازی پس فردا میرم میارمش
ات: قبوله
ته :پس تا تو استراحت میکنی من به سر برم
شرکت ؟
ات :باید بری؟
ته :دیگه بابام صداش در اومده قبلا هیچی نمی گفت چون میخواست رابطه ما رو خوب کنه الان دیگه که فهمیده رابطه ما خوب شده قرار نیست مرخصی بده دیگه
ات :🤣🤣🤣🤣🤣
ته :اره اره بخند به بدبختی من بخند
ات: پاشو پاشو برو کار کن نگو چیست کار
................
................
دیگه الان حدود ساعت ۸ شبه قرار شد که ساعت ۹ تهیونگ بیاد که باهم بریم شهربازی
(تهیونگ ویو)
ساعت حدود ۸ بود تا ۹ وقت داشتم پس تصمیم
گرفتم یه سر به رفیقم بزنم
ته :چه خبر
&من خوب حال ات خوبه
ته: ما هم اینجا آدمیم ها اول نمی خوای حال من رو بپرسی
& دارم میبینم که حالت خوبه دیگه احمق حالا ات چطوره اذیتش که نمی کنی
ته: نه حالش خوبه خیالت راحت
&چی شده این طرفا اومدی
ته: هی کوکی قبلا مهمان نواز تر نبودی؟
💢اگه شخصیت جونگکوک رو یادتون نمیاد پارت ۱تا۴ رو بخونید💢
کوک: نههههه بگو بروووو
ته: باشه بابا قاطی نکن اومدم یونتان رو ببرم
کوک: اوکی الان میارمش راستی ته کی میخوای ات رو طلاق بدی ؟
ته: اممم چی
کوک: کی ا. تم رو طلاق میدی؟
ته :(وقتی گفت اتم از شدت عصبانیت مطمئنا اگر دستم چیز تیزی بود کشته بودمش) ا. تم؟
۸.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.