فیک شورع بیماری ایماریو پارت 2
پارت 2
+ پدر من من
= هیچی نگو می یونگ گمشو تو تو دیگه خیلی ول شدی
+ اره دیگه معلومه که برات مهم نیستم تو اصلا برات مهم نبود که اون چیمیگه فقط دیدی که من اونو زدم باریکلا برای غیرتت
= زد تو گوشم اما مهکم نه خفه شو تو باید با اون ازدواج کنی حالا برو تو لباساتم پوشیدی مهمونا منتظرن
+ باشه وایسا جای اسبم رو درست کنم اذیت میشه سریع میام
= باشه ولی سریع ها
رفتم عصبم رو اوردم دم در قبلا بهش اموزش دادم هر وقت سوت زدم سریع بیاد توی حیاط خونه
مامان جان هروقت سوت زدم بیا باشه؟ افرین قشنگم من الان میام ساک لباسام که از شب گذشته اماده کرده بودم رو گذاشتم روش الان میام مامان
رفتم تو و با صدای بلند و رسا گفتم همه گی که همه برگشتن سمتم حتا چانگ مین پدرسگ ادامه دادم من امروز 18 ساله میشم و به سن قانونی میرسم و میتونم از این خونه برم من این ازدواج رو نمیخوام پدرم داد زد پارک میونگگگگگگگگگگگگگگ بدون توجه بهش ادامه دادم اینو توی سرتون بکیند من با کسی که دوسش دارم ازدواج میکنم نه با این هرزه و سوت بلندی کشیدم که باعث شد اسبم بیاد توی حیاط و من سوارش شدم و در حیاط رو که شکسته بود رو رد کردیم سرعت اسبم انقدر بالا بود که سه سوت یک کیلومتر دور شدم فقط داد پدرم رو میشنیدم که خیلی ضعیف بود صد سال سیاه نمیرسیدن بهم
4 ساعت بعد الان یه 4 ساعتی میشد که توی راه بودم دیگه همچیز تموم شد هه اسبم افتاد و من روی هوا معلق بودم یعنی اینجوری میمیرم هه همه چیز تموم شد............
نه می یونگ نه این تازه اول ماجراس ...............
ببخشید این پارت کم بود لطفا حمایت کنید که بیشتر بزارم
+ پدر من من
= هیچی نگو می یونگ گمشو تو تو دیگه خیلی ول شدی
+ اره دیگه معلومه که برات مهم نیستم تو اصلا برات مهم نبود که اون چیمیگه فقط دیدی که من اونو زدم باریکلا برای غیرتت
= زد تو گوشم اما مهکم نه خفه شو تو باید با اون ازدواج کنی حالا برو تو لباساتم پوشیدی مهمونا منتظرن
+ باشه وایسا جای اسبم رو درست کنم اذیت میشه سریع میام
= باشه ولی سریع ها
رفتم عصبم رو اوردم دم در قبلا بهش اموزش دادم هر وقت سوت زدم سریع بیاد توی حیاط خونه
مامان جان هروقت سوت زدم بیا باشه؟ افرین قشنگم من الان میام ساک لباسام که از شب گذشته اماده کرده بودم رو گذاشتم روش الان میام مامان
رفتم تو و با صدای بلند و رسا گفتم همه گی که همه برگشتن سمتم حتا چانگ مین پدرسگ ادامه دادم من امروز 18 ساله میشم و به سن قانونی میرسم و میتونم از این خونه برم من این ازدواج رو نمیخوام پدرم داد زد پارک میونگگگگگگگگگگگگگگ بدون توجه بهش ادامه دادم اینو توی سرتون بکیند من با کسی که دوسش دارم ازدواج میکنم نه با این هرزه و سوت بلندی کشیدم که باعث شد اسبم بیاد توی حیاط و من سوارش شدم و در حیاط رو که شکسته بود رو رد کردیم سرعت اسبم انقدر بالا بود که سه سوت یک کیلومتر دور شدم فقط داد پدرم رو میشنیدم که خیلی ضعیف بود صد سال سیاه نمیرسیدن بهم
4 ساعت بعد الان یه 4 ساعتی میشد که توی راه بودم دیگه همچیز تموم شد هه اسبم افتاد و من روی هوا معلق بودم یعنی اینجوری میمیرم هه همه چیز تموم شد............
نه می یونگ نه این تازه اول ماجراس ...............
ببخشید این پارت کم بود لطفا حمایت کنید که بیشتر بزارم
۳.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.