پارت21
پارت21
20 مین بعد ویو کوک
بالاخره به شهر رسیدیم ادرس عمارت رو تهیونگ میدونست برا همین از هم جدا شدیم به سمت خونه پدر و مادر جیمین رفتیم منو جین پدر و مادر جیمین رو رازی کردیم که دیگه بیاد و پیش ما تو عمارت من زندگی کنه
بعد به سمت خونه پدر و مادر جین
حرکت کردیم و پدر و مادر جین رو
هم رازی کردیم به سمت عمارت خودم راهی شدیم به بادیگاردا هم گفتم تمام وسایل بچه ها رو بیارن و چند تا
از بادیگاردا رو هم فرستادم برن وسایل اون سه نفر رو بیارن
ویو ته
رسیدیم به شهر و از کوک و جیمین
و جین جدا شدیم نامجون هیونگ
به سمت خونه من رفت و وسایلم رو جمع کردم گذاشتم اون بادیگاردایی که کوک فرستاده بود باهامون وسایلم
رو بیارن بعد به سمت خونه یونگی رفتیم و اون هم وسایلش رو جمع کرد و رفتیم خونه نامجون هیونگ اون
هم تمام وسایلاش رو جمع کرد و رفتیم سمت عمارت کوک
15مین بعد
رسیدن دم در عمارت و بادیگارد به کوک خبر داد اون هم گذاشت بیان داخل
جین. عه اومدین
نامی. اره.. کوک همین الان تم خونت رو عوض کردی یا از قبل انقد تمش کیوت بوده
جیمین. چیه انتظار داری ی بچه 19 ساله تم خونش سیاه باشه
یونگی. ما این انتظار رو نداریم فقط این دیگه زیادی کیوته
ته. نه این سلیقه پدر و مادرش بوده بخاطر اینکه کوک افسردگی نگیره
کوک. تو از کجامیدونی
ته. اولش برای منم عمارتتون عجیب بود برا همین از مادرت پرسیدم اونم گفت بخاطر تو خونه رو اینطور کردن
یونگی. من خوابم میاد کدوم اتاق منه
جین. جیمین میدونه
جیمین. به من چه من گفتم کی تو کدوم اتاق باشه
کوک. خب برو اتاقش رو بهش نشون بده ما هم میریم ناهار اماده کنیم
یونگی. بریم دیگه نمیتونم چشمام رو باز نگه دارم
جیمین. باشههه بیا(حرصی😂)
خب خب یو هاهاها😈بریم بالا
جیمین یونگی رو برد بالا و اتاق رو
بهش نشون داد
جیمین. بیا اینم اتاقت توش هم حموم و دستشویی داره
جیمین در اتاق رو باز کرد و یونگی از فرصت استفاده کرد جیمین رو کشوند و برد داخل اتاق در اتاق رو هم بست
جیمین. چ.. چی.. چیکرا.. م.. میک..میکنی؟
یونگی. همون کاری که خیلی وقت پیش باید میکردم
لباش رو گذاشت رو لبای جمین و شروع کرد به وحشیانه مک زدن
10مین بعد
بفرمایید اینم پارت 21
😂کرم درونم گفت بد جا تمومش کنم
ولی خوش به حالتون پارت بعد قراره 🔞باشه🫠
20 مین بعد ویو کوک
بالاخره به شهر رسیدیم ادرس عمارت رو تهیونگ میدونست برا همین از هم جدا شدیم به سمت خونه پدر و مادر جیمین رفتیم منو جین پدر و مادر جیمین رو رازی کردیم که دیگه بیاد و پیش ما تو عمارت من زندگی کنه
بعد به سمت خونه پدر و مادر جین
حرکت کردیم و پدر و مادر جین رو
هم رازی کردیم به سمت عمارت خودم راهی شدیم به بادیگاردا هم گفتم تمام وسایل بچه ها رو بیارن و چند تا
از بادیگاردا رو هم فرستادم برن وسایل اون سه نفر رو بیارن
ویو ته
رسیدیم به شهر و از کوک و جیمین
و جین جدا شدیم نامجون هیونگ
به سمت خونه من رفت و وسایلم رو جمع کردم گذاشتم اون بادیگاردایی که کوک فرستاده بود باهامون وسایلم
رو بیارن بعد به سمت خونه یونگی رفتیم و اون هم وسایلش رو جمع کرد و رفتیم خونه نامجون هیونگ اون
هم تمام وسایلاش رو جمع کرد و رفتیم سمت عمارت کوک
15مین بعد
رسیدن دم در عمارت و بادیگارد به کوک خبر داد اون هم گذاشت بیان داخل
جین. عه اومدین
نامی. اره.. کوک همین الان تم خونت رو عوض کردی یا از قبل انقد تمش کیوت بوده
جیمین. چیه انتظار داری ی بچه 19 ساله تم خونش سیاه باشه
یونگی. ما این انتظار رو نداریم فقط این دیگه زیادی کیوته
ته. نه این سلیقه پدر و مادرش بوده بخاطر اینکه کوک افسردگی نگیره
کوک. تو از کجامیدونی
ته. اولش برای منم عمارتتون عجیب بود برا همین از مادرت پرسیدم اونم گفت بخاطر تو خونه رو اینطور کردن
یونگی. من خوابم میاد کدوم اتاق منه
جین. جیمین میدونه
جیمین. به من چه من گفتم کی تو کدوم اتاق باشه
کوک. خب برو اتاقش رو بهش نشون بده ما هم میریم ناهار اماده کنیم
یونگی. بریم دیگه نمیتونم چشمام رو باز نگه دارم
جیمین. باشههه بیا(حرصی😂)
خب خب یو هاهاها😈بریم بالا
جیمین یونگی رو برد بالا و اتاق رو
بهش نشون داد
جیمین. بیا اینم اتاقت توش هم حموم و دستشویی داره
جیمین در اتاق رو باز کرد و یونگی از فرصت استفاده کرد جیمین رو کشوند و برد داخل اتاق در اتاق رو هم بست
جیمین. چ.. چی.. چیکرا.. م.. میک..میکنی؟
یونگی. همون کاری که خیلی وقت پیش باید میکردم
لباش رو گذاشت رو لبای جمین و شروع کرد به وحشیانه مک زدن
10مین بعد
بفرمایید اینم پارت 21
😂کرم درونم گفت بد جا تمومش کنم
ولی خوش به حالتون پارت بعد قراره 🔞باشه🫠
۹.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.