فرشته نجات (پارت دو)
فرشته نجات (پارت دو)
«ا/ت تو فکر بود یهو با داد بلند یه نفر به خودش اومد »
-مگه من بهت دو هفته وقت ندادم خانوم لی کفتم تو دو هفته پروژه ناقص تموم کن نگفتم یه پروژه از اول بساز گفتم یه پروژه ناقص کامل کن اون تو دو هفته بعد الان داری به من میگی انجامش ندادی تمومش نکردی !؟(داد)
=ق..قر..قربان ..من..من معذرت میخوام
-ساکت شو از جلو چشمام گمشو تو اخراجی من بهت پول نمیدم که فقط حضور فیزیکی داشت باشی !
=قربان لطفا من …
-گفتم برو بیرون!
«ا/ت به در اتاقی نگاه میکرد که یهو در باز شد دختری با گریه از اتاق خارج شد »
«ا/ت با خودش فکر کرد شاید جایی مناسبی انتخاب نکرد اما چهاره ای نداشت رفت داخل »
~سلام من پارک ا/ت هستم
-سلام بشینید !
~چشم !
-خب خانوم پارک ا/ت اینجا زدن سابق کار خوبی دارید شرکت خوبی هم کار میکردید اما چشید که اخراج شدید !؟(سرد و جدی )
~خب من بخاطر یه ادم توی زندگیم که همشه حواسم بهش بود اخراج شدم اما وقتی از اون ادم که فقط زن گی برای سخت میکرد راحت شدم تصمیم گرفت زندگی خودمو از اول بسازم !
-خیلی خوب مشکلی نیست میتونید از فردا شروع کنید !
~واقعا!؟(ذوق زد )
-خانوم محترم مگه من با شما شوخی دارم !؟
~امم معلوم که نه ببخشید یهو جوگیر شدم
-خیلی خوب میتونید برید بیرون !
«ا/ت از اتاق خارج میشه شوگا سرش رو میز روی دستاش میزار سرش بدجوری درد میکرد اون اتفاق مثل یه فیلم هی براش تکرار میشد تقریبا داشت دیونه نیست چطور دختری که از جونشم بیشتر دوستش داشت حاضر بود جونشم بهش بد بهش خیانت کرد شوگا با خودش فکر میکرد یعنی کار اشتباهی کرد بود !؟اما اون همیشه با یونا خوب رفتار میکرد و هرچی میخواست براش فراهم میکرد هروقت وقت آزاد داشت میرفت پیش یونا باهاش مهربون بود !اما چرا یونا انگار هیچکدوم از اینا رو ندید بعش خیانت کرد شوگا حداقل دوست داشت یونا ازش معذرت خواهی جن اما یونا بی تفاوت گفت که حسی بهش ندار و یه نفر دیگه رو دوست دار و دوست دار کنار اون باش شوگا با خودش میگفت ما حتا باهم قهر هم نبودیم اون چطور تونست همچین کاری کن شوگا بی اختیار همه برگ ها و وسیل ها رو میزش ریخت زمین لیوان ها شکسته بودن شوگا بی توجه به وضوح اتاق نگاه کارمند ها به خودش کتش رو از روی چوب لباسی برداشت رفت بیرون دوست داشت بره پیش یونا اما از اون طرف آنقدر ازش متنفر بود که حتا اسمشم براش باعث میشد حالش بهم بخوره با یاد آوری حرف ا/ت یه نیشخند دردناک زد »
-فکر کنم اونم خیانت دید اما خیلی باهاش کنار اومد و بدون ترسیدن یا ناراحت بودن حتا بدون زره ای بغض اون حرف زد خیلی دختر شجاعی !
-کاش منم میتونستم به قلبم بفهمونم اون یه دختر عوضی ه*ر*ز*ه است نباید اینطوری بخاطر دوریش درد بکن کاش میشد قلبم بفهم اون یه خیانتکار باید ازش متنفر باش چرا باید دلم بخواد باهاش حرف بزنم سعی کنم قانعش کنم با وجود خیانتش برگرد پیشم اخ تو احمقی قلب بهمون خیانت کردن امت تو میخوای بزور کنار خودمون نگهش داریم (بغض)
«شوگا دستش روی قلبش گذاشت و گذاشت اشکاش سرازیر بشن اون قوطی ابجو رو توی دستش فشار میداد حلش از خودش بهم میخورد که آنقدر احمق بود »
ادامه دارد…..
«ا/ت تو فکر بود یهو با داد بلند یه نفر به خودش اومد »
-مگه من بهت دو هفته وقت ندادم خانوم لی کفتم تو دو هفته پروژه ناقص تموم کن نگفتم یه پروژه از اول بساز گفتم یه پروژه ناقص کامل کن اون تو دو هفته بعد الان داری به من میگی انجامش ندادی تمومش نکردی !؟(داد)
=ق..قر..قربان ..من..من معذرت میخوام
-ساکت شو از جلو چشمام گمشو تو اخراجی من بهت پول نمیدم که فقط حضور فیزیکی داشت باشی !
=قربان لطفا من …
-گفتم برو بیرون!
«ا/ت به در اتاقی نگاه میکرد که یهو در باز شد دختری با گریه از اتاق خارج شد »
«ا/ت با خودش فکر کرد شاید جایی مناسبی انتخاب نکرد اما چهاره ای نداشت رفت داخل »
~سلام من پارک ا/ت هستم
-سلام بشینید !
~چشم !
-خب خانوم پارک ا/ت اینجا زدن سابق کار خوبی دارید شرکت خوبی هم کار میکردید اما چشید که اخراج شدید !؟(سرد و جدی )
~خب من بخاطر یه ادم توی زندگیم که همشه حواسم بهش بود اخراج شدم اما وقتی از اون ادم که فقط زن گی برای سخت میکرد راحت شدم تصمیم گرفت زندگی خودمو از اول بسازم !
-خیلی خوب مشکلی نیست میتونید از فردا شروع کنید !
~واقعا!؟(ذوق زد )
-خانوم محترم مگه من با شما شوخی دارم !؟
~امم معلوم که نه ببخشید یهو جوگیر شدم
-خیلی خوب میتونید برید بیرون !
«ا/ت از اتاق خارج میشه شوگا سرش رو میز روی دستاش میزار سرش بدجوری درد میکرد اون اتفاق مثل یه فیلم هی براش تکرار میشد تقریبا داشت دیونه نیست چطور دختری که از جونشم بیشتر دوستش داشت حاضر بود جونشم بهش بد بهش خیانت کرد شوگا با خودش فکر میکرد یعنی کار اشتباهی کرد بود !؟اما اون همیشه با یونا خوب رفتار میکرد و هرچی میخواست براش فراهم میکرد هروقت وقت آزاد داشت میرفت پیش یونا باهاش مهربون بود !اما چرا یونا انگار هیچکدوم از اینا رو ندید بعش خیانت کرد شوگا حداقل دوست داشت یونا ازش معذرت خواهی جن اما یونا بی تفاوت گفت که حسی بهش ندار و یه نفر دیگه رو دوست دار و دوست دار کنار اون باش شوگا با خودش میگفت ما حتا باهم قهر هم نبودیم اون چطور تونست همچین کاری کن شوگا بی اختیار همه برگ ها و وسیل ها رو میزش ریخت زمین لیوان ها شکسته بودن شوگا بی توجه به وضوح اتاق نگاه کارمند ها به خودش کتش رو از روی چوب لباسی برداشت رفت بیرون دوست داشت بره پیش یونا اما از اون طرف آنقدر ازش متنفر بود که حتا اسمشم براش باعث میشد حالش بهم بخوره با یاد آوری حرف ا/ت یه نیشخند دردناک زد »
-فکر کنم اونم خیانت دید اما خیلی باهاش کنار اومد و بدون ترسیدن یا ناراحت بودن حتا بدون زره ای بغض اون حرف زد خیلی دختر شجاعی !
-کاش منم میتونستم به قلبم بفهمونم اون یه دختر عوضی ه*ر*ز*ه است نباید اینطوری بخاطر دوریش درد بکن کاش میشد قلبم بفهم اون یه خیانتکار باید ازش متنفر باش چرا باید دلم بخواد باهاش حرف بزنم سعی کنم قانعش کنم با وجود خیانتش برگرد پیشم اخ تو احمقی قلب بهمون خیانت کردن امت تو میخوای بزور کنار خودمون نگهش داریم (بغض)
«شوگا دستش روی قلبش گذاشت و گذاشت اشکاش سرازیر بشن اون قوطی ابجو رو توی دستش فشار میداد حلش از خودش بهم میخورد که آنقدر احمق بود »
ادامه دارد…..
۸.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.