Simple life in seoul
Simple life in seoul
Part 24
پر از گلای رز و بنفشه بود..آهنگ بی کلام مورد علاقم پخش شده بود
هه سو: یاا اینجا خیلی خوشگلههه
اما هیچ صدایی نمیومد.. هیمنجوری داشتم میرفتم ک یه اتاق بود ک با کلی چیز میز تزیین شده بود.. سمتش رفتمو درو باز کردم...
ته سونگ روبروم وایساده بود و نگام میکرد ک رفتم نزدیکش.. یهو زانو زدو یه حلقه از جیبش درآورد
ته سونگ: پرنسس رویاهام با من ازدواج میکنی؟
با این حرفش اشک توی چشام جمع شد و از شدت ذوق نمیتونستم هیچکاری کنم
هه سو: خودت چی فکر میکنی؟
سریع بغلش کردمو کل اون روز جیغ کشیدم...
«1 سال بعد»
من دیگه یه خانوم متاهل شدم... عروسیمونو 8 ماه پیش گرفتیم و 2 ماه هم توی ماه عسل بودیم... خونه ای ک ته سونگ خریده عین یه قصره!ما توی این 2 سال خیلی شاد بودیم... بازوشو گرفتمو توی چشاش نگا کردم
هه سو: عاشقتم:')
ته سونگ: منم همینطور پرنسس
به همدیگه قول دادیم پرنس و پرنسس همو صدا کنیم...و منم خیلی راضیم^^
هه سو: خوب خوب آقای پرنس... مامانم اینا بازم فردا شب میخان بیان.. توی این ماه حدود 100 بار بهمون زنگ زدن
ته سونگ: بله بله
داشتیم باهم حرف میزدیم که یه پیام اومد
متن پیام: سلام هه سو جان.. عروسیت مبارک باشه... شرط میبندم خیلی تعجب کردی و منو بخاطر نمیاری.. میشه امشب ساعت 8 ب این آدرس بیای؟ همراه با همسرت بیا یه سوپرایز براتون آماده کردم...
هه سو: ته سونگ.. امشب بریم جایی؟
ته سونگ: به به.. چشم پرنسس... ساعت چند؟
هه سو: 8 باید اونجا باشیم
ته سونگ: به چه مناسبتی؟
هه سو: ینفر ک انگاری فامیلمه گفته
ته سونک: باش..
«پرش زمانی 8 شب»
خوب اینم از این.. رسیدیم.. یه رستوران بزرگ و شیک بود.. دل تو دلم نبود ببینم ک کی اینارو اماده کرده.. وقتی وارد شدیم همه جا خالی بود و خدمه ها درو بستن.. آروم رفتیم ک با دیدن قیافه ی اون عوضی قلبم وایساد
هه سو: ت.. تو.. ا.. اینجا... چ... چیکار.. میکنی؟
بکهیون: قشنگم 2 سال پیش ک بهت گفتم انتقام میگیرم
یهو یادم افتاد 2 سال پیش چ زنگی بهم زد..
ته سونگ: اینجا چخبره؟
هه سو: ب.. باید.. بریم.. برات.. توضیح.. میدم
امشب شب کریسمس بود.. اون گفت شب کریسمس انتقامشو میگیره..
میخاستیم بریم ک بکهیون تفنگشو سمت من هدف گرفت.. 1 تیر زد توی بازوم ک از درد جیغی کشیدم.. اشکم دراومده بود
هه سو: چ.. چرا.. اینکارو.. باهامون... میکنی؟
Part 24
پر از گلای رز و بنفشه بود..آهنگ بی کلام مورد علاقم پخش شده بود
هه سو: یاا اینجا خیلی خوشگلههه
اما هیچ صدایی نمیومد.. هیمنجوری داشتم میرفتم ک یه اتاق بود ک با کلی چیز میز تزیین شده بود.. سمتش رفتمو درو باز کردم...
ته سونگ روبروم وایساده بود و نگام میکرد ک رفتم نزدیکش.. یهو زانو زدو یه حلقه از جیبش درآورد
ته سونگ: پرنسس رویاهام با من ازدواج میکنی؟
با این حرفش اشک توی چشام جمع شد و از شدت ذوق نمیتونستم هیچکاری کنم
هه سو: خودت چی فکر میکنی؟
سریع بغلش کردمو کل اون روز جیغ کشیدم...
«1 سال بعد»
من دیگه یه خانوم متاهل شدم... عروسیمونو 8 ماه پیش گرفتیم و 2 ماه هم توی ماه عسل بودیم... خونه ای ک ته سونگ خریده عین یه قصره!ما توی این 2 سال خیلی شاد بودیم... بازوشو گرفتمو توی چشاش نگا کردم
هه سو: عاشقتم:')
ته سونگ: منم همینطور پرنسس
به همدیگه قول دادیم پرنس و پرنسس همو صدا کنیم...و منم خیلی راضیم^^
هه سو: خوب خوب آقای پرنس... مامانم اینا بازم فردا شب میخان بیان.. توی این ماه حدود 100 بار بهمون زنگ زدن
ته سونگ: بله بله
داشتیم باهم حرف میزدیم که یه پیام اومد
متن پیام: سلام هه سو جان.. عروسیت مبارک باشه... شرط میبندم خیلی تعجب کردی و منو بخاطر نمیاری.. میشه امشب ساعت 8 ب این آدرس بیای؟ همراه با همسرت بیا یه سوپرایز براتون آماده کردم...
هه سو: ته سونگ.. امشب بریم جایی؟
ته سونگ: به به.. چشم پرنسس... ساعت چند؟
هه سو: 8 باید اونجا باشیم
ته سونگ: به چه مناسبتی؟
هه سو: ینفر ک انگاری فامیلمه گفته
ته سونک: باش..
«پرش زمانی 8 شب»
خوب اینم از این.. رسیدیم.. یه رستوران بزرگ و شیک بود.. دل تو دلم نبود ببینم ک کی اینارو اماده کرده.. وقتی وارد شدیم همه جا خالی بود و خدمه ها درو بستن.. آروم رفتیم ک با دیدن قیافه ی اون عوضی قلبم وایساد
هه سو: ت.. تو.. ا.. اینجا... چ... چیکار.. میکنی؟
بکهیون: قشنگم 2 سال پیش ک بهت گفتم انتقام میگیرم
یهو یادم افتاد 2 سال پیش چ زنگی بهم زد..
ته سونگ: اینجا چخبره؟
هه سو: ب.. باید.. بریم.. برات.. توضیح.. میدم
امشب شب کریسمس بود.. اون گفت شب کریسمس انتقامشو میگیره..
میخاستیم بریم ک بکهیون تفنگشو سمت من هدف گرفت.. 1 تیر زد توی بازوم ک از درد جیغی کشیدم.. اشکم دراومده بود
هه سو: چ.. چرا.. اینکارو.. باهامون... میکنی؟
۲۲.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.