ترسناک ترین مافیا PART 18
که یه دفعه ا/ت اومد جالوش وداشت بهش نگاه می کرد
ا/ت
ج/ک اون چیزی که قبلا میخواستی در موردش باهام صحبت کنی چی بود
ج/ک
الان نه باید اول بریی استراحت کنی بعد
ا/ت
نه من الان میخوام بشنومش میخوام بفهمم که چرا منو اوردی اینجا
ج/ک رفت روی مبل نشست
ج/ک
ههههه بیا بشین اینجا
ا/ت هم فت کنار ج/ک نشست و ج/ک هم تمام قضیه رو براش توضیح داد (همون موضوع خانوادگی که در مورد پدر بزرگ هاشون بود که تو پارت های قبل گفتم منظورمه )
ا/ت
از قیافش معلوم بود که حساب تعجب کرده بود
یعنی من یه همچین خانواده ای داشتم یعنی من یه همچین خانوده ای داشتم ببینم پذرو مادرم هنوز زنده ان یا نه
ج/ک
نه اونا خیلی وقت پیش وقتی که نوزاد بودی مردن
ا/ت
پدرو مادر تو چی
ج/ک
مادر من مرده و لی پدر هنوز زنده البته چه پدری ههههه حالم از همشون بهم میخوره
ا/ت
اومد نزدیک ج/ک و دست ج/ک و گرفت
مگه اونا باهات چیکار میکردن
ج/ک
بابغض
اونا مجبورم میکردن از صبح تا شب تمرین کنم و همش بهم سرکوف میزدنو مسخرم میکردن و بابام همیشه تا وقتی که خودم مستقل نشدم برام تصمیم می گرفت و منم بدون
در نظر گرفتن این که چه عوقبی داره یا اصلا اون چیه اونا رو انجام می دادم
برای همین بود که از وقتی شنیدم یه نفر از خانواده شما یعنی تو زندستو توی یتیتم خونست ازت خیلی متنفر شدم
و باخودم همش میگفتم اگه خانواده تو اون بلا رو سر ما نمیاوردو مادر من نمی مرد و منم اون همه اذیت نمی شدم ولی این همه تنفر و خشم توی این همه سال باعث شد
که من دیونه بشمو کا رهای خطرناکی بکنم
ا/ت
میفهمم منم چندان زندگی خوبی نداشتم توی اون یتیم خونه منم همش اذیت می کردن مثل تو
که یه دفعه دیدم گوشه چشم ج/ک خیس شده
نگاه کردم دیدم که ج/ک داره گریه میکنه
ا/ت
ج/ک تو داری گریه میکنی
ج/ک
نعههه فقط یکم چشمام درد میکنه
با بغض
ج/ک
داشت اینو میگفت که یه دفعه
.......
حواستون باشه که پارت بعد اسمات داره 😈😈😈
شرطا
40 تا کامنت 5 تا لایک
فقط امروز میخوام این یکی دوتا پارت دیگه ای که از این فیک مونده رو بزارم و فردا برم سراغ فیک جدید پس حواستون باشه اینا دیگه پارت های اخر از این فیکه 💖😁
ا/ت
ج/ک اون چیزی که قبلا میخواستی در موردش باهام صحبت کنی چی بود
ج/ک
الان نه باید اول بریی استراحت کنی بعد
ا/ت
نه من الان میخوام بشنومش میخوام بفهمم که چرا منو اوردی اینجا
ج/ک رفت روی مبل نشست
ج/ک
ههههه بیا بشین اینجا
ا/ت هم فت کنار ج/ک نشست و ج/ک هم تمام قضیه رو براش توضیح داد (همون موضوع خانوادگی که در مورد پدر بزرگ هاشون بود که تو پارت های قبل گفتم منظورمه )
ا/ت
از قیافش معلوم بود که حساب تعجب کرده بود
یعنی من یه همچین خانواده ای داشتم یعنی من یه همچین خانوده ای داشتم ببینم پذرو مادرم هنوز زنده ان یا نه
ج/ک
نه اونا خیلی وقت پیش وقتی که نوزاد بودی مردن
ا/ت
پدرو مادر تو چی
ج/ک
مادر من مرده و لی پدر هنوز زنده البته چه پدری ههههه حالم از همشون بهم میخوره
ا/ت
اومد نزدیک ج/ک و دست ج/ک و گرفت
مگه اونا باهات چیکار میکردن
ج/ک
بابغض
اونا مجبورم میکردن از صبح تا شب تمرین کنم و همش بهم سرکوف میزدنو مسخرم میکردن و بابام همیشه تا وقتی که خودم مستقل نشدم برام تصمیم می گرفت و منم بدون
در نظر گرفتن این که چه عوقبی داره یا اصلا اون چیه اونا رو انجام می دادم
برای همین بود که از وقتی شنیدم یه نفر از خانواده شما یعنی تو زندستو توی یتیتم خونست ازت خیلی متنفر شدم
و باخودم همش میگفتم اگه خانواده تو اون بلا رو سر ما نمیاوردو مادر من نمی مرد و منم اون همه اذیت نمی شدم ولی این همه تنفر و خشم توی این همه سال باعث شد
که من دیونه بشمو کا رهای خطرناکی بکنم
ا/ت
میفهمم منم چندان زندگی خوبی نداشتم توی اون یتیم خونه منم همش اذیت می کردن مثل تو
که یه دفعه دیدم گوشه چشم ج/ک خیس شده
نگاه کردم دیدم که ج/ک داره گریه میکنه
ا/ت
ج/ک تو داری گریه میکنی
ج/ک
نعههه فقط یکم چشمام درد میکنه
با بغض
ج/ک
داشت اینو میگفت که یه دفعه
.......
حواستون باشه که پارت بعد اسمات داره 😈😈😈
شرطا
40 تا کامنت 5 تا لایک
فقط امروز میخوام این یکی دوتا پارت دیگه ای که از این فیک مونده رو بزارم و فردا برم سراغ فیک جدید پس حواستون باشه اینا دیگه پارت های اخر از این فیکه 💖😁
۱۹.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.