Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
ا/ت: اینا چیه روی صورتموننن
نازنین: نمیدونم خیلی کیوتن(ذوق)
جیمین: ولی بهتون میاد
نازنین: میدونم عزیزم همه چی به من میاد
ا/ت😐😐ودف
نازنین.جیمین:😂✌
جونگکوک: منکیم شما کی هستید کجام من
ا/ت: یکیاینو بیاره توی باغ داداش کجایی
جونگ کوک: چشمام رو باز کردم دیدم نازنین و ا/ت روی صورتشون و دستشون چیزای مشکی هست
بچه ها رنگ بازیکردید؟
ا/ت: نه اون رو توی دوازده فروردین انجام میدیم
ا/ت: من هنوزم شک دارم اینا چین دیشب اون گردنبنده روحم رو از تنم خارج کرده بود انگار یه چیز دیگه توی بدنم بود ولی چی بود بعد از خوردن صبحونه رفتم توی کتابخونه نازنین و جیمین خیای باهم خوب بودن جونگکوک خیلیگوشگیربود ومن ک کلا عصابم زیر درخت آلبالو هست ولیحس میکنم آرومم برای اولین بار قلبم رنگی شده من چمه
توی کتابخونههمه چیز بههم ریخته بود شروع کردمتمیزکردن ک یکی در اتاقرو زد برگشتم سمتش جونگ کوک بود با جارو خاکانداز و دستمالو آب
جونگکوک: عااااممیدونم نباید میومدم ولی خیلی بهم ریخته بود اگه ناراحت نمیشی باهم تمیزکنیم
جیمین: اگه ناراحت نمیشی باهم تمیزکنیم
نازنین: نه اشکال نداره هرچی باشهخونه ی فنا رفته کوکی پیشه ا/ت هست پس توهم بیا کمک من
شروعکردیم ب تمیزکردن خونه آهنگ گذاشتم و بلند کردم هم تمیزمیکردم هم میخوندم جیمین هم همراهیمیکرد
ا/ت: از پایین صدا می اومد منم اهنگ گذاشتم ولی وقتی گذاشتم دیدم کوکی هم بلده و داره باهاش میخونه همراه خوندن باهم تمیزکردیم
نازنین: آب رو روی زمین ریخته بودیم داشتیم تمیزمیکردیم ک پام در رفت منتظر ضربه مغزی بودم ولی دیدم رو هوا موندم جیمین منو گرفته بود و با خنده داشت نگاهم میکرد
جیمین: ببینم توهم ک دست و پا چلفتی هستی
نازنین: هار هار هار رو گلاب بخندیولم کن
جیمین: نچ ببینم چجوری میخوای در بری
نازنین: ی نگاه خبیث کردم بشکن زدم و زیر دستش در رفتم و بغلش ظاهر شدم
جیمین: ی دفعه محو شد منم پام در رفت نزدیک بخورم زمین ک نازنین منو از پشت لباس گرفت
نازنین: حالا دیدی چجوری در رفتمممم
ا/ت: بعد چند مدت واسه اولین بار انقدر خوش گذشت بهم داشتم میرفتم ک حس کردم الان کهکوکی ضربه مغزی بشه برگشتم رفتم سمتش همون لحظه افتاد گرفتمش
کوکی: نفهمید چی شد ولی پام لیزخورد ک ا/ت منوگرفت بهش نگاه کردم ک دیدم اون تاتو ها رنگی شدن و نور دادن ا/ت توی چشمامنگاه کرد ولی سریع ب خودش وقتی منو بلند کرد رنگشون مشکی شد
چی شد نفهمیدم
جیمین: وقتی افتاد تاتو ها رنگ دادن این یعنی چی؟
پارت شانزده🧛🏻♀🍷
ا/ت: اینا چیه روی صورتموننن
نازنین: نمیدونم خیلی کیوتن(ذوق)
جیمین: ولی بهتون میاد
نازنین: میدونم عزیزم همه چی به من میاد
ا/ت😐😐ودف
نازنین.جیمین:😂✌
جونگکوک: منکیم شما کی هستید کجام من
ا/ت: یکیاینو بیاره توی باغ داداش کجایی
جونگ کوک: چشمام رو باز کردم دیدم نازنین و ا/ت روی صورتشون و دستشون چیزای مشکی هست
بچه ها رنگ بازیکردید؟
ا/ت: نه اون رو توی دوازده فروردین انجام میدیم
ا/ت: من هنوزم شک دارم اینا چین دیشب اون گردنبنده روحم رو از تنم خارج کرده بود انگار یه چیز دیگه توی بدنم بود ولی چی بود بعد از خوردن صبحونه رفتم توی کتابخونه نازنین و جیمین خیای باهم خوب بودن جونگکوک خیلیگوشگیربود ومن ک کلا عصابم زیر درخت آلبالو هست ولیحس میکنم آرومم برای اولین بار قلبم رنگی شده من چمه
توی کتابخونههمه چیز بههم ریخته بود شروع کردمتمیزکردن ک یکی در اتاقرو زد برگشتم سمتش جونگ کوک بود با جارو خاکانداز و دستمالو آب
جونگکوک: عااااممیدونم نباید میومدم ولی خیلی بهم ریخته بود اگه ناراحت نمیشی باهم تمیزکنیم
جیمین: اگه ناراحت نمیشی باهم تمیزکنیم
نازنین: نه اشکال نداره هرچی باشهخونه ی فنا رفته کوکی پیشه ا/ت هست پس توهم بیا کمک من
شروعکردیم ب تمیزکردن خونه آهنگ گذاشتم و بلند کردم هم تمیزمیکردم هم میخوندم جیمین هم همراهیمیکرد
ا/ت: از پایین صدا می اومد منم اهنگ گذاشتم ولی وقتی گذاشتم دیدم کوکی هم بلده و داره باهاش میخونه همراه خوندن باهم تمیزکردیم
نازنین: آب رو روی زمین ریخته بودیم داشتیم تمیزمیکردیم ک پام در رفت منتظر ضربه مغزی بودم ولی دیدم رو هوا موندم جیمین منو گرفته بود و با خنده داشت نگاهم میکرد
جیمین: ببینم توهم ک دست و پا چلفتی هستی
نازنین: هار هار هار رو گلاب بخندیولم کن
جیمین: نچ ببینم چجوری میخوای در بری
نازنین: ی نگاه خبیث کردم بشکن زدم و زیر دستش در رفتم و بغلش ظاهر شدم
جیمین: ی دفعه محو شد منم پام در رفت نزدیک بخورم زمین ک نازنین منو از پشت لباس گرفت
نازنین: حالا دیدی چجوری در رفتمممم
ا/ت: بعد چند مدت واسه اولین بار انقدر خوش گذشت بهم داشتم میرفتم ک حس کردم الان کهکوکی ضربه مغزی بشه برگشتم رفتم سمتش همون لحظه افتاد گرفتمش
کوکی: نفهمید چی شد ولی پام لیزخورد ک ا/ت منوگرفت بهش نگاه کردم ک دیدم اون تاتو ها رنگی شدن و نور دادن ا/ت توی چشمامنگاه کرد ولی سریع ب خودش وقتی منو بلند کرد رنگشون مشکی شد
چی شد نفهمیدم
جیمین: وقتی افتاد تاتو ها رنگ دادن این یعنی چی؟
پارت شانزده🧛🏻♀🍷
۲۳.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.