"تيمارستان صورتی " پارت ششم
ویو ا/ت
خب بعد از یکم استراحت تصمیم گرفتم ببینم جیمین چیکار میکنه ..توی آشپزخونه بود..
ا/ت:چیکار میکنی؟
جیمین:بیدار شدی؟چرا بیدار شدی دیگه تا صبح میخوابیدی
ا/ت:خوابم نبرد
جیمین:هومم..دارم یکم خوراکی میزارم توی ظرف که برم فیلم ببینم ..توهم میای
ا/ت:اره ..حوصلم سر میره..
جیمین:اوکی ..خب بریم ..
ا/ت:چه فیلمی میبینی
جیمین:ترسناک؟
ا/ت:عالیه..
داشتیم فیلم میدیدم که ...خوابم برد...
صبح که بیدار شدم گردنم خیلی درد میکرد چون نشسته خوابم برد سرم رو کج گذاشتم..تلوزیون روشن بود..جیمین هم خوابش برده بود ..تلوزیون رو خاموش کردم ..
ی پتو روم بود ..حتما جیمین آوردش.. پسر مهربونیه..
رفتم توی یخچال رو نگاه کردم..چیزی برای صبحونه نبود ولی کلی خوراکی بود..
پس تصمیم گرفتم برم یکم چیز بگیرم..
ا/ت:جیمین..جیمین..پاشو
جیمین:چیشده.
ا/ت:سوئیچ ماشینت کجاست؟میخوام برم یچیزی بخرم واسه صبحانه ..
جیمین:روی میزه..مواظب خودت باش..
ا/ت:اوکی..فعلا..توام بیدار شو نخوابیاا
لباسام رو عوض کردم..و سوئیچ رو برداشتم ..چون این خونه از سئول دور بود یکم طول کشید..رفتم به نزدیک ترین فروشگاه ..
خرید هارو کردم..داشتم وسایل رو میزاشتم توی ماشین که...
ویو جیمین
بعد از اینکه ا/ت رفت دیگه بیدار شدم..داشتم با گوشیم کار میکردم که صدای بوق ماشین اومد..حدس زدم که ا/ت باشه .. رفتم و در رو باز کردم ..ا/ت رو ندیدم..پس حتما توی ماشینه ..خواستم در ماشین رو باز کنم که ی برگه به شیشه چسبیده بود..روش نوشته بود..
"واقعا ممنون..نمیدونستم این دختره رو چجوری از تيمارستان بیارم بیرون ..حالا دیگه مال منه..خریدات هم توی ماشینن ..شاید برات سوال باشه من کیم..من رو ا/ت نمیشناسه اما من میشناسمش ..بخصوص خانواده اش رو ..فهمیدی دیگه نه؟.."
وای نه ..چه اتفاقی برای ا/ت افتاده؟نه بابا ..امکان نداره..اون دزدیده شده؟..کی دزدیش؟واایی من گیج شدم..کی میتونه باشه ..قاتل ؟مافیا؟از اقوامشونه؟چه اتفاقی افتاده؟...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد ..حمایت کنین مرسی💗🥹✨️
خب بعد از یکم استراحت تصمیم گرفتم ببینم جیمین چیکار میکنه ..توی آشپزخونه بود..
ا/ت:چیکار میکنی؟
جیمین:بیدار شدی؟چرا بیدار شدی دیگه تا صبح میخوابیدی
ا/ت:خوابم نبرد
جیمین:هومم..دارم یکم خوراکی میزارم توی ظرف که برم فیلم ببینم ..توهم میای
ا/ت:اره ..حوصلم سر میره..
جیمین:اوکی ..خب بریم ..
ا/ت:چه فیلمی میبینی
جیمین:ترسناک؟
ا/ت:عالیه..
داشتیم فیلم میدیدم که ...خوابم برد...
صبح که بیدار شدم گردنم خیلی درد میکرد چون نشسته خوابم برد سرم رو کج گذاشتم..تلوزیون روشن بود..جیمین هم خوابش برده بود ..تلوزیون رو خاموش کردم ..
ی پتو روم بود ..حتما جیمین آوردش.. پسر مهربونیه..
رفتم توی یخچال رو نگاه کردم..چیزی برای صبحونه نبود ولی کلی خوراکی بود..
پس تصمیم گرفتم برم یکم چیز بگیرم..
ا/ت:جیمین..جیمین..پاشو
جیمین:چیشده.
ا/ت:سوئیچ ماشینت کجاست؟میخوام برم یچیزی بخرم واسه صبحانه ..
جیمین:روی میزه..مواظب خودت باش..
ا/ت:اوکی..فعلا..توام بیدار شو نخوابیاا
لباسام رو عوض کردم..و سوئیچ رو برداشتم ..چون این خونه از سئول دور بود یکم طول کشید..رفتم به نزدیک ترین فروشگاه ..
خرید هارو کردم..داشتم وسایل رو میزاشتم توی ماشین که...
ویو جیمین
بعد از اینکه ا/ت رفت دیگه بیدار شدم..داشتم با گوشیم کار میکردم که صدای بوق ماشین اومد..حدس زدم که ا/ت باشه .. رفتم و در رو باز کردم ..ا/ت رو ندیدم..پس حتما توی ماشینه ..خواستم در ماشین رو باز کنم که ی برگه به شیشه چسبیده بود..روش نوشته بود..
"واقعا ممنون..نمیدونستم این دختره رو چجوری از تيمارستان بیارم بیرون ..حالا دیگه مال منه..خریدات هم توی ماشینن ..شاید برات سوال باشه من کیم..من رو ا/ت نمیشناسه اما من میشناسمش ..بخصوص خانواده اش رو ..فهمیدی دیگه نه؟.."
وای نه ..چه اتفاقی برای ا/ت افتاده؟نه بابا ..امکان نداره..اون دزدیده شده؟..کی دزدیش؟واایی من گیج شدم..کی میتونه باشه ..قاتل ؟مافیا؟از اقوامشونه؟چه اتفاقی افتاده؟...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد ..حمایت کنین مرسی💗🥹✨️
۶.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.