𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎
_ من احساس میکنم.. . هنوز دوسش دارم
تهیونگ ویو :
با شنیدن این جمله قلبم پاره پاره شد و احساس نابودی میکردم. از اتاق بیرون اومدم. وقتی که پدر و مادرم به من ولم کردن اینقدر ناراحت نبودم. وقتی که پدرم جلوی چشمام مادرمو کشت اینقدر نابود نشدم ولی شنیدن این جمله منو داغون کرد.
𝟏 هفته بعد :
ا/ت دیگه اون دختر قبلی نمیشد. مدام گریه میکرد. منم همینطور. پس امشب تصمیم گرفتم کارو تموم کنم.
شب :
+ ا/ت بیا بریم.
_ کجا؟
+ وسایلتو جمع کنم دنبالم بیا.
_ چرا باید اینکارو بکنم؟
+ همون کاری که میگم بکن ( با داد)
وسایلشو جمع کرد. تهیونگ بهش راه مخفی رو نشون داد که میتونست به وسیله اون از اون عمارت فرار کنه.
_ تهیونگا تو داری چیکار میکنی؟
+ فقط برو و پشت سرت رو هم نگاه نکن. برو پیشش فقط منو فراموش نکن.
شروع کرد به هول دادن ا/ت.
_ ممنونم. من هیچوقت فراموشت نمیکنم.
دختر میون تاریکی شب گم شد و تهیونگ تمام مدت رفتن دختر رو تماشا کرد.
+ خداحافظ پری افسانه ای من.
و صدایی بلندی به گوش رسید : بنگ .......
لایک یادتون نره 💖
_ من احساس میکنم.. . هنوز دوسش دارم
تهیونگ ویو :
با شنیدن این جمله قلبم پاره پاره شد و احساس نابودی میکردم. از اتاق بیرون اومدم. وقتی که پدر و مادرم به من ولم کردن اینقدر ناراحت نبودم. وقتی که پدرم جلوی چشمام مادرمو کشت اینقدر نابود نشدم ولی شنیدن این جمله منو داغون کرد.
𝟏 هفته بعد :
ا/ت دیگه اون دختر قبلی نمیشد. مدام گریه میکرد. منم همینطور. پس امشب تصمیم گرفتم کارو تموم کنم.
شب :
+ ا/ت بیا بریم.
_ کجا؟
+ وسایلتو جمع کنم دنبالم بیا.
_ چرا باید اینکارو بکنم؟
+ همون کاری که میگم بکن ( با داد)
وسایلشو جمع کرد. تهیونگ بهش راه مخفی رو نشون داد که میتونست به وسیله اون از اون عمارت فرار کنه.
_ تهیونگا تو داری چیکار میکنی؟
+ فقط برو و پشت سرت رو هم نگاه نکن. برو پیشش فقط منو فراموش نکن.
شروع کرد به هول دادن ا/ت.
_ ممنونم. من هیچوقت فراموشت نمیکنم.
دختر میون تاریکی شب گم شد و تهیونگ تمام مدت رفتن دختر رو تماشا کرد.
+ خداحافظ پری افسانه ای من.
و صدایی بلندی به گوش رسید : بنگ .......
لایک یادتون نره 💖
۱۱.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.