قول های بی عمل 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟹
بعد رفتی با اینا شریک شدی ؟ 5 سال پیش منو به همچین ادمایی فروختی بعد الان دیگه با پولایی که من بهت میدم میری سهام میگیری و منو با همچین عوضی هایی شریک میکنی؟
∓ داستان 5 سال پیش جداعه بعدم ایناهم زندگی عادی شونو دارن دیگه چه عوضی درباره چی صحبت میکنی؟
{ فلش بک 5 سال پیش }
∔خب کیم این دستم ببازی دخترت مال رئیس میشه
∓ رییستون دلش نمیخواد چهرشو نشون بده؟
- دهنتو ببند کیم
( بعد 45 دقیقه )
∔ خب اقای جئون بردن
∓یه ربع دیگه جلو در خونه باش
( ات)
+ خونه داشتم با گوشیم ور میرفتم که بابام اومد و بدون حرفی رفت تو اتاقم و وسایلمو جمع کرد اورد
∓ برو بیرون
+ بابا چیکار میکنی
∓ برو بیرون ( با داد )
+ چرا برم .. نمیرم( با بغض )
∓ات رو انداختم بیرون و درو بستم چون نمیتونستم با چهرش روبه رو بشم
+ مدام درو میزدم که بابام درو باز کنه و گریه میکردم
بابا.. حداقل بگو چرا انداختیم بیرون.. چیکارت کردم( با اشک)
هر چقدر در زدم بابام درو باز نکرد و من رفتم..فردا تولدم بود و من تو کوچه ها سرگردون بودم و گریه میکردم بارون میاومد و من کامل خیس شده بودم
یه ماشین سیاه اومد کنارم
- درو باز کن( به راننده میگه )
هی دختر جون سوار شو
+ تو چی میگی
- سوار شو خیس خالی شدی
+ تو کی منی ..به تو چه هااا ( با عصبانیت و بغض )
- پیاده میشه بازوی ا. ت رو میگیره و با هم سوار ماشین میشن
درو ببند چمدون خانم رو هم بزار تو صندوق
؟ چشم
+ درو باز کن میخوام پیاده شم( یکم داد )
-مچ ات رو میگیره میگم میخوام کمکت کنم چرا انقدر مقاومت میکنی.. من ازت خوشم اومده دلم میخواد کمکت کنم
+ مچتو از دستش میکشی بیرون
- او زورتم زیاده
+ چی میخوای ازم
- گفتم ازت خوشم اومده بعدم تو که بابات ولت کرده جایی نداری بری
( جونگ کوک تمام این مدت با مهربونی با ات برخورد میکرد )
+ هیچ کمکی بدون دلیل نیست
- میریم خونه میفهمی که بی دلیله
راه بیوفت میریم خونه
+ اما...( جونگ کوک دوتا از انگشتاشو میزاره رو لبای ات )
جونگ کوک دوتا از انگشتاشو گذاشت رو لبم و بعد ساکت شدنم انگشتاشو برداشت و جای لبمو بوسید... یعنی واقعا دوسم داره؟
به سمت خونه حرکت کردیم و بعد 15 مین رسیدیم
- پیاده میشید بانو؟
+ عا.. ببخشید حواسم نبود
پیاده شدم و با یه عمارت خوشگل روبه رو شدم بزرگ بود و ازش خوشم میومد و نگام به ماشینا افتاد عررر بوگاتی بابام قرار بود برای تولد 18 سالگیم ماشین بگیره اما دقیقا شب قبلش از خونه بیرونم کرد
- بریم تو ات
+ باشه
رفتیم تو و یه خدمتکار وسایلمو برد طبقه بالا
- ات گشنته؟
+ نه ممنون
تو منو میشناسی اما من نمیشناسمت
- عه یادم رفت معرفی کنم خودمو
من جئون جانگ کوک هستم و 21 سالمه و تو یه شرکت کار میکنم برای بابامه و من تازه رییس شدم
و من فقط اسمتو میدونم نه چیز دیگه رو
+ چرا انقدر با من مهربونی
- تو ماشین چندین بار گفتم( یه نفس عمیق میکشه )
+ خب منم ات هستم اقای جئون و 18 سالمه
- همین؟ .. ام برای چی بابات از خونه انداختت بیرون مامانت جلوشو نگرفت؟ ( باید طوری رفتار کنم که ات نفهمه من دربارش همه چیو میدونم و توی قمار برندش شدم )
+ من مامانم مرده 2 سال میشه
- چ... چی
عام.. متاسفم
+ نه.. مهم نیست.. اشکال نداره ( اشک تو چشماش جمع میشه )
عا.. یهو گشنم شد من دستپختم خوبه یه چی درست کنم با هم بخوریم؟
( داره سعی میکنه موضوعو بپیچونه )
- ا.. اره
∓ داستان 5 سال پیش جداعه بعدم ایناهم زندگی عادی شونو دارن دیگه چه عوضی درباره چی صحبت میکنی؟
{ فلش بک 5 سال پیش }
∔خب کیم این دستم ببازی دخترت مال رئیس میشه
∓ رییستون دلش نمیخواد چهرشو نشون بده؟
- دهنتو ببند کیم
( بعد 45 دقیقه )
∔ خب اقای جئون بردن
∓یه ربع دیگه جلو در خونه باش
( ات)
+ خونه داشتم با گوشیم ور میرفتم که بابام اومد و بدون حرفی رفت تو اتاقم و وسایلمو جمع کرد اورد
∓ برو بیرون
+ بابا چیکار میکنی
∓ برو بیرون ( با داد )
+ چرا برم .. نمیرم( با بغض )
∓ات رو انداختم بیرون و درو بستم چون نمیتونستم با چهرش روبه رو بشم
+ مدام درو میزدم که بابام درو باز کنه و گریه میکردم
بابا.. حداقل بگو چرا انداختیم بیرون.. چیکارت کردم( با اشک)
هر چقدر در زدم بابام درو باز نکرد و من رفتم..فردا تولدم بود و من تو کوچه ها سرگردون بودم و گریه میکردم بارون میاومد و من کامل خیس شده بودم
یه ماشین سیاه اومد کنارم
- درو باز کن( به راننده میگه )
هی دختر جون سوار شو
+ تو چی میگی
- سوار شو خیس خالی شدی
+ تو کی منی ..به تو چه هااا ( با عصبانیت و بغض )
- پیاده میشه بازوی ا. ت رو میگیره و با هم سوار ماشین میشن
درو ببند چمدون خانم رو هم بزار تو صندوق
؟ چشم
+ درو باز کن میخوام پیاده شم( یکم داد )
-مچ ات رو میگیره میگم میخوام کمکت کنم چرا انقدر مقاومت میکنی.. من ازت خوشم اومده دلم میخواد کمکت کنم
+ مچتو از دستش میکشی بیرون
- او زورتم زیاده
+ چی میخوای ازم
- گفتم ازت خوشم اومده بعدم تو که بابات ولت کرده جایی نداری بری
( جونگ کوک تمام این مدت با مهربونی با ات برخورد میکرد )
+ هیچ کمکی بدون دلیل نیست
- میریم خونه میفهمی که بی دلیله
راه بیوفت میریم خونه
+ اما...( جونگ کوک دوتا از انگشتاشو میزاره رو لبای ات )
جونگ کوک دوتا از انگشتاشو گذاشت رو لبم و بعد ساکت شدنم انگشتاشو برداشت و جای لبمو بوسید... یعنی واقعا دوسم داره؟
به سمت خونه حرکت کردیم و بعد 15 مین رسیدیم
- پیاده میشید بانو؟
+ عا.. ببخشید حواسم نبود
پیاده شدم و با یه عمارت خوشگل روبه رو شدم بزرگ بود و ازش خوشم میومد و نگام به ماشینا افتاد عررر بوگاتی بابام قرار بود برای تولد 18 سالگیم ماشین بگیره اما دقیقا شب قبلش از خونه بیرونم کرد
- بریم تو ات
+ باشه
رفتیم تو و یه خدمتکار وسایلمو برد طبقه بالا
- ات گشنته؟
+ نه ممنون
تو منو میشناسی اما من نمیشناسمت
- عه یادم رفت معرفی کنم خودمو
من جئون جانگ کوک هستم و 21 سالمه و تو یه شرکت کار میکنم برای بابامه و من تازه رییس شدم
و من فقط اسمتو میدونم نه چیز دیگه رو
+ چرا انقدر با من مهربونی
- تو ماشین چندین بار گفتم( یه نفس عمیق میکشه )
+ خب منم ات هستم اقای جئون و 18 سالمه
- همین؟ .. ام برای چی بابات از خونه انداختت بیرون مامانت جلوشو نگرفت؟ ( باید طوری رفتار کنم که ات نفهمه من دربارش همه چیو میدونم و توی قمار برندش شدم )
+ من مامانم مرده 2 سال میشه
- چ... چی
عام.. متاسفم
+ نه.. مهم نیست.. اشکال نداره ( اشک تو چشماش جمع میشه )
عا.. یهو گشنم شد من دستپختم خوبه یه چی درست کنم با هم بخوریم؟
( داره سعی میکنه موضوعو بپیچونه )
- ا.. اره
۵.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.