مدرسه ی من
مدرسه ی من
م.ا:راستی یونگی ات رو ببر توی اتاقم و لباساش رو عوض کن
یومگی:من؟
ات:من میتونم خودم عوض کنم
م.ا:حرف نباشه برید بالا
ات:هوففف
ویو یونگی
ات رو بردم بالا گذاشتمش روی تخت همون لباسای روی تخت که آماده کرده بودم رو برداشتم دخواستم تنش کنم که گفت
ات:خودم میتونم
یومگی:نمیزارم در ضمن من که قبلا بدنتو دیدم یادت میاد
ات(خجالت)
یومگی:یااا خجالت نکش بزار تنت کنم و یه چیز دیگه فرا اونا رفتم ما هم از فرودگاه که برگشتیم میریم یه جایی(میخواد بهش بگه دوسش داره )
ات:باشه فقط میشه یرای فردا لباسم رو آماده کنی (بچه ها وقتی داشتن حرف میزدن یونگی لباس ات رو تنش کرد)
یونگی:باشه کدوم رو میخوای بپوشی اونو برای
یونگی:باشه کدومو میخوای
ات:اونو(اشاره کرد به یکی )
اون یکی هم برای موقعی که از فرودگاه برگشتیم میخوام بپوشم
یومگی:باشه
لباس هارو آماده کرد رفت نشست کنار ات روی تخت
یونگی:ات...من یه دخترو دوس دارم میخوام فرا بهش بگم که دوسش دارم برای همین گفتیم تو هم فردا باهام بیای میخوام اونجا کمکم کنی
تا بهش بگم
ویو ات
وقتی گفت یه دخترو دوس دارم بقض کردم تازه از حسم نسبت بهش مطمئن شدم حالا اون یکی دیگرو دوس داره
یونگی:بنظرت از دخترا از چه چیز هایی خوششون میاد برای مثال چیز های مورد علاقه ی خودتو بگو
ات:من رنگ آبی آسمونی رو دوس دارم
و عاشق گربه ها هستم (بغض)
یونگی:نمیخوای گربه داشته باشی
ات:چرا..میخوام(اروم و بغض)
یونگی:خوشت از چه گلی میاد
ات:رز
یومگی:چرا بغض کردی چیزی شده...دیگه سوال نمیپرسم بخوابیم بهتره
ات:میشه پیام بخوابی..چون خوابم نمیبره
یونگی:امم...باشه
ات و یونگی روی تخت دراز کشیدن و به خواب فرو رفتن
صبح از زبان ات
اروم چشمام رو باز کردم یه چند ثانیه وایسادم تا لود شو بعد اون
دیدم...ادامه دارد
پارت بعد پارت اخره
م.ا:راستی یونگی ات رو ببر توی اتاقم و لباساش رو عوض کن
یومگی:من؟
ات:من میتونم خودم عوض کنم
م.ا:حرف نباشه برید بالا
ات:هوففف
ویو یونگی
ات رو بردم بالا گذاشتمش روی تخت همون لباسای روی تخت که آماده کرده بودم رو برداشتم دخواستم تنش کنم که گفت
ات:خودم میتونم
یومگی:نمیزارم در ضمن من که قبلا بدنتو دیدم یادت میاد
ات(خجالت)
یومگی:یااا خجالت نکش بزار تنت کنم و یه چیز دیگه فرا اونا رفتم ما هم از فرودگاه که برگشتیم میریم یه جایی(میخواد بهش بگه دوسش داره )
ات:باشه فقط میشه یرای فردا لباسم رو آماده کنی (بچه ها وقتی داشتن حرف میزدن یونگی لباس ات رو تنش کرد)
یونگی:باشه کدوم رو میخوای بپوشی اونو برای
یونگی:باشه کدومو میخوای
ات:اونو(اشاره کرد به یکی )
اون یکی هم برای موقعی که از فرودگاه برگشتیم میخوام بپوشم
یومگی:باشه
لباس هارو آماده کرد رفت نشست کنار ات روی تخت
یونگی:ات...من یه دخترو دوس دارم میخوام فرا بهش بگم که دوسش دارم برای همین گفتیم تو هم فردا باهام بیای میخوام اونجا کمکم کنی
تا بهش بگم
ویو ات
وقتی گفت یه دخترو دوس دارم بقض کردم تازه از حسم نسبت بهش مطمئن شدم حالا اون یکی دیگرو دوس داره
یونگی:بنظرت از دخترا از چه چیز هایی خوششون میاد برای مثال چیز های مورد علاقه ی خودتو بگو
ات:من رنگ آبی آسمونی رو دوس دارم
و عاشق گربه ها هستم (بغض)
یونگی:نمیخوای گربه داشته باشی
ات:چرا..میخوام(اروم و بغض)
یونگی:خوشت از چه گلی میاد
ات:رز
یومگی:چرا بغض کردی چیزی شده...دیگه سوال نمیپرسم بخوابیم بهتره
ات:میشه پیام بخوابی..چون خوابم نمیبره
یونگی:امم...باشه
ات و یونگی روی تخت دراز کشیدن و به خواب فرو رفتن
صبح از زبان ات
اروم چشمام رو باز کردم یه چند ثانیه وایسادم تا لود شو بعد اون
دیدم...ادامه دارد
پارت بعد پارت اخره
۴.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.