پارت ۱۲
پارت ۱۲
با دیدن هیونجین که بغلش کرد سرشو بالا آورد امکان نداره چرا باید اینجوری میشد پسر بزرگ تر در حالی که بغلش کرده بود از سرش هون میومد دیگه نتونست طاقت بیار روی زمین افتاد فلیکس روی زانو هاش نشست اشک هاش ناخودآگاه شروع به ریدن کردن هیونجین با همون صدای گرفته گفت
+گریه ...نکن دی..دیشب قول دادی گریه نکنی
فلیکس درحالی هیچ اختیاری از اشک هاش نداشت با هق هق گفت
-هیو هیونجین چرا حرف نزن خون ریزی داره
پدر هیونجین با دیدن این صحنه سریع آمبولانس رو خبر کرد
درحالی هیونجین توی اتاق میبرن هان لینو رسیدن لینو سریع سمت فلیکس میره دستش روی شونه پسر میزاره میگه
÷حالت خوبه فلیکس
فلیکس سری به نشونه منفی تکون میده گفت
-اگه اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو نمیبخشم
و بعد روی زمین میشینه
حدود ۴ ساعت گذشته بود هیچ خبری نشده بود پدر هیونجین با دیدن اتفاق ها لعنتی به خودش فرستاد که رابطه این دونفر رو خراب کرده
مادر فلیکس وقتی به بیمارستان رسید سریع سمت پسرش میره میگه
=پسرم حالت خوبه
فلیکس با دیدن مادرش از جاش بلند میشه با فریاد میگه
-اگه اتفاقی براش بیوفته دیگه منم نمیبینی نگاه چیکار کردین فقط خواستین مارو جدا کنین هاا؟
÷فلیکس آروم باش با فریاد هیونجین خوب نمیشه
-لینو تو اگه اتفاقی برای هان بیوفته ناراحت نمیشی یه نفر رابطه تون خراب کنه ناراحت نمیشی
با آمدن پرستار از در آبی رنگ همه به سمتش رفتن فلیکس با استرس گفت
-حالش حالش خوبه
دکتری سری به نشونه منفی تکون داد گفت
&حال بیمار خیلی بده هست امکان زنده بودنش خیلی کمه ضربه ای که وارد سرش شده به مغز برخورد کرده
و بعد دکتر ازشون فاصله میگیره فلیکس روی زمین میشینه دستش هاشو دور دور زانو هاش میبره این جمله رو هی با خودش تکرار میکرد
-هیونجین قول دادی تا وقتی دوست دارم کنارم باشی
هان نزدیک فلیکس میشه آروم بهش میگه
×فلیکس گریه نکن همچی درست میشه
-اگه نشه چی اگه دیگه هیچوقت اون چشم های زیباشو نبینم چی اگه دیگه کلمه شاهزاده رو از زبونش نشنوم چی
با آمدن دکتر فلیکس از جاش بلند میشه میگه
-حالش خوبه
&متاسفانه حالش خیلی خوب نیست امکان مرگش زیاد هست اما راه برگشت هم هست اگه فردی هست که دلش میخواد ببینتش میتونه بره توی دنیای خواب بیداری هست حرفی باهاش دارین بفرمایید داخل اما یه نفر
-آقای هوانگ شما برین
×نه تقصیر منه که اینجوری شد تو بیشتر از دوستش داری فلیکس تو برو ببینش وقتی ترو ببینه برمیگرده
فلیکس آروم به سمت اتاق قدم برمیداره ...
(یزید در خدمت شماست)
#فلیکس #هیونجین #هیونلیکس
با دیدن هیونجین که بغلش کرد سرشو بالا آورد امکان نداره چرا باید اینجوری میشد پسر بزرگ تر در حالی که بغلش کرده بود از سرش هون میومد دیگه نتونست طاقت بیار روی زمین افتاد فلیکس روی زانو هاش نشست اشک هاش ناخودآگاه شروع به ریدن کردن هیونجین با همون صدای گرفته گفت
+گریه ...نکن دی..دیشب قول دادی گریه نکنی
فلیکس درحالی هیچ اختیاری از اشک هاش نداشت با هق هق گفت
-هیو هیونجین چرا حرف نزن خون ریزی داره
پدر هیونجین با دیدن این صحنه سریع آمبولانس رو خبر کرد
درحالی هیونجین توی اتاق میبرن هان لینو رسیدن لینو سریع سمت فلیکس میره دستش روی شونه پسر میزاره میگه
÷حالت خوبه فلیکس
فلیکس سری به نشونه منفی تکون میده گفت
-اگه اگه اتفاقی براش بیوفته خودمو نمیبخشم
و بعد روی زمین میشینه
حدود ۴ ساعت گذشته بود هیچ خبری نشده بود پدر هیونجین با دیدن اتفاق ها لعنتی به خودش فرستاد که رابطه این دونفر رو خراب کرده
مادر فلیکس وقتی به بیمارستان رسید سریع سمت پسرش میره میگه
=پسرم حالت خوبه
فلیکس با دیدن مادرش از جاش بلند میشه با فریاد میگه
-اگه اتفاقی براش بیوفته دیگه منم نمیبینی نگاه چیکار کردین فقط خواستین مارو جدا کنین هاا؟
÷فلیکس آروم باش با فریاد هیونجین خوب نمیشه
-لینو تو اگه اتفاقی برای هان بیوفته ناراحت نمیشی یه نفر رابطه تون خراب کنه ناراحت نمیشی
با آمدن پرستار از در آبی رنگ همه به سمتش رفتن فلیکس با استرس گفت
-حالش حالش خوبه
دکتری سری به نشونه منفی تکون داد گفت
&حال بیمار خیلی بده هست امکان زنده بودنش خیلی کمه ضربه ای که وارد سرش شده به مغز برخورد کرده
و بعد دکتر ازشون فاصله میگیره فلیکس روی زمین میشینه دستش هاشو دور دور زانو هاش میبره این جمله رو هی با خودش تکرار میکرد
-هیونجین قول دادی تا وقتی دوست دارم کنارم باشی
هان نزدیک فلیکس میشه آروم بهش میگه
×فلیکس گریه نکن همچی درست میشه
-اگه نشه چی اگه دیگه هیچوقت اون چشم های زیباشو نبینم چی اگه دیگه کلمه شاهزاده رو از زبونش نشنوم چی
با آمدن دکتر فلیکس از جاش بلند میشه میگه
-حالش خوبه
&متاسفانه حالش خیلی خوب نیست امکان مرگش زیاد هست اما راه برگشت هم هست اگه فردی هست که دلش میخواد ببینتش میتونه بره توی دنیای خواب بیداری هست حرفی باهاش دارین بفرمایید داخل اما یه نفر
-آقای هوانگ شما برین
×نه تقصیر منه که اینجوری شد تو بیشتر از دوستش داری فلیکس تو برو ببینش وقتی ترو ببینه برمیگرده
فلیکس آروم به سمت اتاق قدم برمیداره ...
(یزید در خدمت شماست)
#فلیکس #هیونجین #هیونلیکس
۱.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.