فیک ران پارت ششم
ران لب پایین ات رو در دهانش گرفت و مکید و بعد لب بالا هم وارد دهانش کرد و می مکید. ناله های ات تو ران ران خفه میشد. ران بیشتر و بیشتر روی ات خم شد که ات به مشت روی تخت افتاد و لباش از دهن ران بیرون اومد. هر دو به نفس نفس افتاده بودن. ران روی ات خیمه زد و دوباره دهان تشنه اش رو به لب های کوچک و سرخ ات رسوند و دوباره اونا رو تصاحب کرد. ات چیزی بلد نبود ولی کم کم داشت یاد می گرفت. ران فشار کمی از سوی ات دریافت کرد و رضایت مندانه به کارش ادامه داد. ران لب بالای ات را در دهانش برد و ات لب پایین ران.
بعد از اینکه نفس هردو تمام شد ران لباشو با یه گاز محکم از لب بالا ات جدا کرد و رفت سراغ گردن سفید ات. گردن را می لیسید و می مکید و گاهی اوقات گاز محکمی میگرفت که باعث ناله های ریز و کودکانه می شد. ران که از صدای ناله های ات بیشتر تحریک شده بود با صدای بم و خماری گفت...
ران:آه...اسممو ناله کن.
ات:آخه...
ران:پس بگو ددی...
ات سری تکون داد و ران به کار خود ادامه داد. بعد از این که گردن ات را رنگین کرد به سمت ترقوه های ات رفت و گاز محکمی زد و باعث ناله ی بلند شد...
ات:آههه...
ران نگاهی با اخم انداخت و ات فهمید که باید به اون ددی بگوید...
ات:آههه...د-ددی... و نفس نفس میزد.
ران خرسند از این کلمه گفت...
ران:تکرار کن... و لبش را لیسید.
ات:د-ددی...
ران:آفرین دختر خوب... و ترقوه اش رو لیسید و پایین تر رفت که رسید به سینه های کوچک و سفید ات با دو سر صورتی.
سینه ی راست ات رو در دهانش برد و به سینه ی دیگر بازی میکرد. نوک سینه ی راست ات را می لیسید و نوک سینه ی دیگرش را بین انگشتانش می قلتاند.
گازی آرو از سینه ی ات گرفت و نوک سینه اش رو محکم مکید و رفت سراغ سینه ی بعدی...
بعد که از سینه هایش سیر شد کل بدن ات رو کبود کرد. وقتی اونجوری که دوست داشت این بوم رو نقاشی کرد سر سراغ ورودی ات. ات از این کار ترسید و پاهایش را در هم جمع کرد و با این کار ران خندش گرفت. کاملا معلوم بود این دختر یه بچس.
ران:نترس چیزی نمیشه فقط باید پاهاتو باز کنی. همین. فهمیدی؟
ات:اما من... اما من خجالت میکشم. و سرشو پایین انداخت.
ران: هه...طبیعیه اولش همه همینجورین بعد خوششون میاد مطمئنم تو هم خوشت مییاد.
ات با چشماش که از اشک خیس شده بود باهاش رو کمی شل کرد تا ران بتونه بین پاهاش جا بشه...ران انگشت وسطش رو وارد ات میکنه و از تنگی و گرم بودنش لذت میبره ولی ات از درد جیغ بلندی می زنه... ران سریع جلوی دهانش رو می گیره و میگه...
ران:هیششش آفرین دختر خوب درد نداره الان تموم میشه. یکم تحمل کن بعد عادت میکنی.
ات دیگه نمی تونست گریش رو کنترل کنه. ران آروم انگشت اشاره اش رو هم وارد میکنه و درون ات میچرخونه و مثل قیچی حرکت میده...
ناله های ات پشت دست ران خفه میشد و اشکش بند اومد.
بعد از اینکه نفس هردو تمام شد ران لباشو با یه گاز محکم از لب بالا ات جدا کرد و رفت سراغ گردن سفید ات. گردن را می لیسید و می مکید و گاهی اوقات گاز محکمی میگرفت که باعث ناله های ریز و کودکانه می شد. ران که از صدای ناله های ات بیشتر تحریک شده بود با صدای بم و خماری گفت...
ران:آه...اسممو ناله کن.
ات:آخه...
ران:پس بگو ددی...
ات سری تکون داد و ران به کار خود ادامه داد. بعد از این که گردن ات را رنگین کرد به سمت ترقوه های ات رفت و گاز محکمی زد و باعث ناله ی بلند شد...
ات:آههه...
ران نگاهی با اخم انداخت و ات فهمید که باید به اون ددی بگوید...
ات:آههه...د-ددی... و نفس نفس میزد.
ران خرسند از این کلمه گفت...
ران:تکرار کن... و لبش را لیسید.
ات:د-ددی...
ران:آفرین دختر خوب... و ترقوه اش رو لیسید و پایین تر رفت که رسید به سینه های کوچک و سفید ات با دو سر صورتی.
سینه ی راست ات رو در دهانش برد و به سینه ی دیگر بازی میکرد. نوک سینه ی راست ات را می لیسید و نوک سینه ی دیگرش را بین انگشتانش می قلتاند.
گازی آرو از سینه ی ات گرفت و نوک سینه اش رو محکم مکید و رفت سراغ سینه ی بعدی...
بعد که از سینه هایش سیر شد کل بدن ات رو کبود کرد. وقتی اونجوری که دوست داشت این بوم رو نقاشی کرد سر سراغ ورودی ات. ات از این کار ترسید و پاهایش را در هم جمع کرد و با این کار ران خندش گرفت. کاملا معلوم بود این دختر یه بچس.
ران:نترس چیزی نمیشه فقط باید پاهاتو باز کنی. همین. فهمیدی؟
ات:اما من... اما من خجالت میکشم. و سرشو پایین انداخت.
ران: هه...طبیعیه اولش همه همینجورین بعد خوششون میاد مطمئنم تو هم خوشت مییاد.
ات با چشماش که از اشک خیس شده بود باهاش رو کمی شل کرد تا ران بتونه بین پاهاش جا بشه...ران انگشت وسطش رو وارد ات میکنه و از تنگی و گرم بودنش لذت میبره ولی ات از درد جیغ بلندی می زنه... ران سریع جلوی دهانش رو می گیره و میگه...
ران:هیششش آفرین دختر خوب درد نداره الان تموم میشه. یکم تحمل کن بعد عادت میکنی.
ات دیگه نمی تونست گریش رو کنترل کنه. ران آروم انگشت اشاره اش رو هم وارد میکنه و درون ات میچرخونه و مثل قیچی حرکت میده...
ناله های ات پشت دست ران خفه میشد و اشکش بند اومد.
۸.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.