انتقام
#انتقام
#پارت 3
از خواب پا شد و همه ی ماجرای دیشب رو فراموش کرده بود.طوری که وقتی درموردش حرف میزدم فکر میکرد دارم از خودم داستان در میارم ولی این ماجرا خیلی جدی شده بود.فردای اون روز دوباره من و جین و پیتر ب زیرزمین رفتیم و توی اون تونل یه گردنبند نصف شده پیدا کردیم ک نیمه ی دیگش رو نداشتیم.یه معما شده بود و کلید این معما نصف دیگر اون گردنبنده.چون صاحب این گردنبند خانم پیج بوده و کسی که نیمه ی دیگر گردنبند و داره قاتل ٱدم،رودریک و خانم پیج هست.تا یه هفته خبری از جین نبود و به مدرسه نمیومد.یه روز جین با هیجان به من زنگ زد و گفت:«هنری،هنری،ی خبر خوب دارم!قاتل اون سه نفر پیدا شد!
با استرس گفتم:«کی؟قاتل کیه جین».
آهی کشید و با ناراحتی گفت:«همسایه روبه روبروییتون!»
وقتی این و شنیدم یاد اون سه تا قبر توی خونه خانم وود وود افتادم.همسایه روبه روییمون».
خانم وود وود یه پیرزن ۶۰ ساله هست که قیافه ی عجیبی داره و یکم ترسناکع و همهی بچه ها بخصوص پیتر ازش میترسن.
خلاصه که بخوام تعریف کنم سعی میکردم با خانم وود وود رفت آمد داشته باشم.
یه روز که برای کمک کردن به خونش رفتم اون گردنبند رو روی گردنش دیدم!
شوک شده بودم.مطمعن بودم اون قاتل اصلیه.
به خونه رفتم و همه چی رو به جین گفتم و اونم با کنجکاوی به حرفام گوش میکرد و سرش رو تکون میداد.تصمیم گرفتیم ماجرا رو به خود خانم وود وود بگیم تا تکلیف روشن بشه.
حرفامون رو اماده کردیم و به طرف خونه ی خانم وود وود رفتیم.وقتی در زدیم خانم وود وود در رو باز کرد و ازمون با چایی و شیرینی و میوه پذیرایی کرد ولی ما چیزی نخوردیم محض اطلاع چون با ریختن سم توی غذاشون اون سه نفر رو کشت!شاید بخواد با ما هم همین کار رو کنه.بعد چند دقیقه که کم کم سر بحث باز شد یکی در زد.اون پیتر بود و داخل اومد.پیتر میخواست شیرینی و میوه بخوره ولی من پیچوندم و نذاشتم چیزی برداره
#پارت 3
از خواب پا شد و همه ی ماجرای دیشب رو فراموش کرده بود.طوری که وقتی درموردش حرف میزدم فکر میکرد دارم از خودم داستان در میارم ولی این ماجرا خیلی جدی شده بود.فردای اون روز دوباره من و جین و پیتر ب زیرزمین رفتیم و توی اون تونل یه گردنبند نصف شده پیدا کردیم ک نیمه ی دیگش رو نداشتیم.یه معما شده بود و کلید این معما نصف دیگر اون گردنبنده.چون صاحب این گردنبند خانم پیج بوده و کسی که نیمه ی دیگر گردنبند و داره قاتل ٱدم،رودریک و خانم پیج هست.تا یه هفته خبری از جین نبود و به مدرسه نمیومد.یه روز جین با هیجان به من زنگ زد و گفت:«هنری،هنری،ی خبر خوب دارم!قاتل اون سه نفر پیدا شد!
با استرس گفتم:«کی؟قاتل کیه جین».
آهی کشید و با ناراحتی گفت:«همسایه روبه روبروییتون!»
وقتی این و شنیدم یاد اون سه تا قبر توی خونه خانم وود وود افتادم.همسایه روبه روییمون».
خانم وود وود یه پیرزن ۶۰ ساله هست که قیافه ی عجیبی داره و یکم ترسناکع و همهی بچه ها بخصوص پیتر ازش میترسن.
خلاصه که بخوام تعریف کنم سعی میکردم با خانم وود وود رفت آمد داشته باشم.
یه روز که برای کمک کردن به خونش رفتم اون گردنبند رو روی گردنش دیدم!
شوک شده بودم.مطمعن بودم اون قاتل اصلیه.
به خونه رفتم و همه چی رو به جین گفتم و اونم با کنجکاوی به حرفام گوش میکرد و سرش رو تکون میداد.تصمیم گرفتیم ماجرا رو به خود خانم وود وود بگیم تا تکلیف روشن بشه.
حرفامون رو اماده کردیم و به طرف خونه ی خانم وود وود رفتیم.وقتی در زدیم خانم وود وود در رو باز کرد و ازمون با چایی و شیرینی و میوه پذیرایی کرد ولی ما چیزی نخوردیم محض اطلاع چون با ریختن سم توی غذاشون اون سه نفر رو کشت!شاید بخواد با ما هم همین کار رو کنه.بعد چند دقیقه که کم کم سر بحث باز شد یکی در زد.اون پیتر بود و داخل اومد.پیتر میخواست شیرینی و میوه بخوره ولی من پیچوندم و نذاشتم چیزی برداره
۱.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.