تک پارتی (به عنوان دوست پسرت)
#ای_ان
#استری_کیدز
آروم پلکاتو از هم فاصله دادی.
با دیدن جونگین که جلوت دراز کشیده بود و غرق در خواب بود ، لبخندی زدی
+ کوچولوی کیوت
زیر لب زمزمه کردی و آروم لپش رو کشیدی .
روت رو اونور کردی تا بلکه موبایلت رو برداری...ساعت ۸ صبح رو نشون میداد.
لبخندی زدی و آروم و بی صدا برای اینکه یک وقت جونگین رو بیدار نکنی ، از روی تخت بلند شدی به سمت در خروجی اتاق رفتی .
.
توی آشپز خونه مشغول درست کردن پنکیک بودی که با حلقه شدن دست های فردی دور کمرت و در انتها قفل شدن دستاش روی شکمت هینی از ترس کشیدی
+ اوه... جونگین.....منو ترسوندی
جونگین آروم چونش رو روی شونت گذاشت و بوسه ای کوچیک روی گردنت کاشت
_ دلم برای بیبیم تنگ شده بود
خنده ای کردی و مشغول درست کردن شدی....با دقت پنکیک هارو برعکس میکردی که هر دو طرف به خوبی بپزه
_ هوممم....عزیزم...کی کارت تموم میشه
همچنان با دقت مشغول کار بودی
+ یکم دیگه.....صبر کن
بلاخره آخرین پنکیک رو هم از توی تابه درآوردی و توی یک ظرف گذاشتی.
نفس عمیقی کشیدی و نگاهت رو به جونگین دادی
+ خوب...تموم شد
جونگین لبخندی زد و دستاش رو دور کمرت گرفت و آروم بلندت کرد و روی اپن گذاشت.
تو هم متقابلاً لبخندی بهش زدی و دستات رو دور گردنش حلقه کردی
+ هوم....عشق من چیزی میخواد
همینطور که نگاه خمارش رو با لبخند روی اجزای بدنت جا به جا میکرد آروم سرش رو تکون داد
+اوه....یعنی دلش شیطونی میخواد ؟
لبخندی زد و دوباره سرش رو تکون داد که تو هم پوزخندی شیطون زدی و آروم صورتش رو به صورت خودت نزدیک کردی
+ چی میخوای عزیزم ؟
همینطور که خمار نگاهت میکرد لب زد :
_ لبات....عزیزم.....لبات رو میخوام
پوزخندت بزرگ تر شد و لبات رو محکم روی لباش کبودی و همینطور که دستاش دور کمرت نوازش بار حرکت میکرد، تو هم دستات رو آروم روی شونه ها و گردن دوست پسرت حرکت میدادی و......
#استری_کیدز
آروم پلکاتو از هم فاصله دادی.
با دیدن جونگین که جلوت دراز کشیده بود و غرق در خواب بود ، لبخندی زدی
+ کوچولوی کیوت
زیر لب زمزمه کردی و آروم لپش رو کشیدی .
روت رو اونور کردی تا بلکه موبایلت رو برداری...ساعت ۸ صبح رو نشون میداد.
لبخندی زدی و آروم و بی صدا برای اینکه یک وقت جونگین رو بیدار نکنی ، از روی تخت بلند شدی به سمت در خروجی اتاق رفتی .
.
توی آشپز خونه مشغول درست کردن پنکیک بودی که با حلقه شدن دست های فردی دور کمرت و در انتها قفل شدن دستاش روی شکمت هینی از ترس کشیدی
+ اوه... جونگین.....منو ترسوندی
جونگین آروم چونش رو روی شونت گذاشت و بوسه ای کوچیک روی گردنت کاشت
_ دلم برای بیبیم تنگ شده بود
خنده ای کردی و مشغول درست کردن شدی....با دقت پنکیک هارو برعکس میکردی که هر دو طرف به خوبی بپزه
_ هوممم....عزیزم...کی کارت تموم میشه
همچنان با دقت مشغول کار بودی
+ یکم دیگه.....صبر کن
بلاخره آخرین پنکیک رو هم از توی تابه درآوردی و توی یک ظرف گذاشتی.
نفس عمیقی کشیدی و نگاهت رو به جونگین دادی
+ خوب...تموم شد
جونگین لبخندی زد و دستاش رو دور کمرت گرفت و آروم بلندت کرد و روی اپن گذاشت.
تو هم متقابلاً لبخندی بهش زدی و دستات رو دور گردنش حلقه کردی
+ هوم....عشق من چیزی میخواد
همینطور که نگاه خمارش رو با لبخند روی اجزای بدنت جا به جا میکرد آروم سرش رو تکون داد
+اوه....یعنی دلش شیطونی میخواد ؟
لبخندی زد و دوباره سرش رو تکون داد که تو هم پوزخندی شیطون زدی و آروم صورتش رو به صورت خودت نزدیک کردی
+ چی میخوای عزیزم ؟
همینطور که خمار نگاهت میکرد لب زد :
_ لبات....عزیزم.....لبات رو میخوام
پوزخندت بزرگ تر شد و لبات رو محکم روی لباش کبودی و همینطور که دستاش دور کمرت نوازش بار حرکت میکرد، تو هم دستات رو آروم روی شونه ها و گردن دوست پسرت حرکت میدادی و......
۴۲.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.