از کنارم رد شد اما خنده بر اغیار کرد
از کنارم رد شد اما خنده بر اغیار کرد
با منِ دیوانه چون بیگانگان رفتار کرد
دیدمش از دور و گشتم خیره در چشمان او
آه ، از من رو گرفت و سوی یک دیوار کرد
پشت سر رفتم ، صدایش کردم و آن سنگدل
بی وفائی های خود را همچنان تکرار کرد
با تحیّر خیره بر چشمان من گفتا ، شما؟
آشنایش بودم و آن بی وفا انکار کرد
ردّ پاهایش به قلبم سنگ می زد بی امان
رفت و گویا کوچه ها را بر سرم آوار کرد
جان او با هر غزل بر سطرهایش می چکید
شاعری که حرف دل را دود یک سیگار کرد #مرتضی_شاکری
با منِ دیوانه چون بیگانگان رفتار کرد
دیدمش از دور و گشتم خیره در چشمان او
آه ، از من رو گرفت و سوی یک دیوار کرد
پشت سر رفتم ، صدایش کردم و آن سنگدل
بی وفائی های خود را همچنان تکرار کرد
با تحیّر خیره بر چشمان من گفتا ، شما؟
آشنایش بودم و آن بی وفا انکار کرد
ردّ پاهایش به قلبم سنگ می زد بی امان
رفت و گویا کوچه ها را بر سرم آوار کرد
جان او با هر غزل بر سطرهایش می چکید
شاعری که حرف دل را دود یک سیگار کرد #مرتضی_شاکری
۲.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.