از کنارم رد شد اما خنده بر اغیار کرد

از کنارم رد شد اما خنده بر اغیار کرد
با منِ دیوانه چون بیگانگان رفتار کرد
دیدمش از دور و گشتم خیره در چشمان او
آه ، از من‌ رو گرفت و سوی یک دیوار کرد
پشت سر رفتم ، صدایش کردم و آن سنگدل
بی وفائی های خود را همچنان تکرار کرد
با تحیّر خیره بر چشمان من گفتا ، شما؟
آشنایش بودم و‌ آن بی وفا انکار کرد
ردّ پاهایش به قلبم سنگ می زد بی امان
رفت و گویا کوچه ها را بر سرم آوار کرد
جان او با هر غزل بر سطرهایش می چکید
شاعری که حرف دل را دود یک سیگار کرد #مرتضی_شاکری
دیدگاه ها (۱)

اگر دو باره به دنیا بیایمبی تردید باز ترا انتخاب خواهم کردبا...

بعضی هایکبار دیدنشانمی ارزد به یک عمر زندگیدرست مثل توکه هنو...

گفتی من و تو قصه ی بی پایانیمتا روز ابد کنار هم می مانیممن ح...

.کنار تو ایستاده امچشمهایت را که ببندی مرا خواهی دیدگرمی لبه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط