♪¶•^[𝐣𝐤]^•¶♪
♪¶•^[𝐣𝐤]^•¶♪
𝕡𝕒𝕣𝕥:𝟛
صدای آژیر ماشین پلیس گوش خراش بود.
با موهایی بهم ریخته و تنی خسته و آشفته به سمت پنجره اتاق رفت.
پنجره رو باز کرد...
ناگهان با گرگی که کنار پنجره بود مواجه شد
با جیغی که زد مطمئن بود که از صدای آژیر ماشین پلیس گوش خراش تر بود!
با ترس پنجره رو بست و با دستایی که از ترس میلرزیدن به سمت جئون رفت بغلش کرد! با صدایی گرفته ازش پرسید
𝕛𝕜:چیشده نباتم؟
خود به خود اشک هاش میریختن،طاقت نداشت نباتش رو اینجور ببینه!
بو*سه ای رو دست های لرزونش زد و بغلش کرد
بغضش رو قورت داد و با هق هق لب زد
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚:ا..ون اون بیرون گرگه
هق هق هاش بیشتر شده بود
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚:من ...من میترسم کوک
موهای دخترش رو نوازش میکرد
با لحنی توش از عشق میبارید به نباتش گفت
𝕛𝕜: ازچی میترسی نباتم؟ من کنارتم
آروم شده بود،هق هق هاش کمتر شده بود.
چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید،لب هاشو به سمت جلو برد که گردن جئون رو لمس کرد!
سریع خودشو عقب کشید که با جئون مواجه شد که داشت میخندید
با اخم بهش نگاه کرد
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚: !از چی میخندی منحرف
به سمت نباتش رفت ودست هاشو تو دست های خودش حصار کرد و روش خیمه زد
با چشم های خمارش به نبات کوچولوش خیره شده بود
از چشمای نباتش میتونست استرس رو بخونه.
به سمت لب هاش هجوم آورد و بو*سه ای رو شروع کرد!!
نفس کم آورده بود،با مشت هایی که نباتش به سینه اش میزد ازش جدا شد!
لبخندی زد و صورت نباتش رو با خماری میبوسید..تک تک اجزای صورتش رو با هیجان میبوسید.....ادامه دارد
عام،قشنگه؟🤌🏻🌚
از اینش خوشم میاد که نبات جئون قراره بهش خوش بگذره🥲😭🤌🏻
من حسودی ام شده و مادرم را میخواهم😭💅🏻
𝕡𝕒𝕣𝕥:𝟛
صدای آژیر ماشین پلیس گوش خراش بود.
با موهایی بهم ریخته و تنی خسته و آشفته به سمت پنجره اتاق رفت.
پنجره رو باز کرد...
ناگهان با گرگی که کنار پنجره بود مواجه شد
با جیغی که زد مطمئن بود که از صدای آژیر ماشین پلیس گوش خراش تر بود!
با ترس پنجره رو بست و با دستایی که از ترس میلرزیدن به سمت جئون رفت بغلش کرد! با صدایی گرفته ازش پرسید
𝕛𝕜:چیشده نباتم؟
خود به خود اشک هاش میریختن،طاقت نداشت نباتش رو اینجور ببینه!
بو*سه ای رو دست های لرزونش زد و بغلش کرد
بغضش رو قورت داد و با هق هق لب زد
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚:ا..ون اون بیرون گرگه
هق هق هاش بیشتر شده بود
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚:من ...من میترسم کوک
موهای دخترش رو نوازش میکرد
با لحنی توش از عشق میبارید به نباتش گفت
𝕛𝕜: ازچی میترسی نباتم؟ من کنارتم
آروم شده بود،هق هق هاش کمتر شده بود.
چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید،لب هاشو به سمت جلو برد که گردن جئون رو لمس کرد!
سریع خودشو عقب کشید که با جئون مواجه شد که داشت میخندید
با اخم بهش نگاه کرد
𝕄𝕖𝕝𝕠𝕕𝕚: !از چی میخندی منحرف
به سمت نباتش رفت ودست هاشو تو دست های خودش حصار کرد و روش خیمه زد
با چشم های خمارش به نبات کوچولوش خیره شده بود
از چشمای نباتش میتونست استرس رو بخونه.
به سمت لب هاش هجوم آورد و بو*سه ای رو شروع کرد!!
نفس کم آورده بود،با مشت هایی که نباتش به سینه اش میزد ازش جدا شد!
لبخندی زد و صورت نباتش رو با خماری میبوسید..تک تک اجزای صورتش رو با هیجان میبوسید.....ادامه دارد
عام،قشنگه؟🤌🏻🌚
از اینش خوشم میاد که نبات جئون قراره بهش خوش بگذره🥲😭🤌🏻
من حسودی ام شده و مادرم را میخواهم😭💅🏻
۱۹.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.