۸
part⁸
تو و جونگ کوک همه چیز رو به خانواده هاتون گفتین و قرار ازدواج گذاشتین خوشحال بودی چون داری با پسری ازدواج میکنی که شش ماه پیش تنها دوست تو بود و تو تنها دوست اون بودی روز عروسی شما دقیقا روز عروسی پدرت و ملکه بود وتو خیلی ذوق داشتی بعد از عروسی کوک اومد توی اتاقتون لباس هاش و لباس های تورو اروم در اورد باهم دیگه رفتین زیر پتو و جونگکوک روت خیمه زد و با نگرانی بهش گفتی: من میترسم گفت:بیب منم اولین بارمه اروم انجام میدم نترس اروم لب هاتو بوسید و رفت اپایین توهم اروم ناله میکردی رسید به پوصیت که از خجالت پاهاتو رو بستی گفت:بیبی خجالت نداره که اروم پاهات رو باز کرد و گفت:برم تو؟ یه نفس عمیق کشیدی و گفتی برو اروم د.یک.شو رو کرد داخلت که چون اولین بارت بود ازت خون اومد با دستمال سریع خودش و خودتو تمیز کرد وبعد شروع به ضربه زدن کرد و گفت
تو و جونگ کوک همه چیز رو به خانواده هاتون گفتین و قرار ازدواج گذاشتین خوشحال بودی چون داری با پسری ازدواج میکنی که شش ماه پیش تنها دوست تو بود و تو تنها دوست اون بودی روز عروسی شما دقیقا روز عروسی پدرت و ملکه بود وتو خیلی ذوق داشتی بعد از عروسی کوک اومد توی اتاقتون لباس هاش و لباس های تورو اروم در اورد باهم دیگه رفتین زیر پتو و جونگکوک روت خیمه زد و با نگرانی بهش گفتی: من میترسم گفت:بیب منم اولین بارمه اروم انجام میدم نترس اروم لب هاتو بوسید و رفت اپایین توهم اروم ناله میکردی رسید به پوصیت که از خجالت پاهاتو رو بستی گفت:بیبی خجالت نداره که اروم پاهات رو باز کرد و گفت:برم تو؟ یه نفس عمیق کشیدی و گفتی برو اروم د.یک.شو رو کرد داخلت که چون اولین بارت بود ازت خون اومد با دستمال سریع خودش و خودتو تمیز کرد وبعد شروع به ضربه زدن کرد و گفت
۸.۷k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.