فن فیک شیرینی کوچولوی من پارت ۱
از زبان هیناتا
داشتم با رئیس اعضای آژانس صحبت میکردم و بهش درباره ی تستی که اون پسره ازم گرفته و اینجور چیزها توضیح میدادم و ازش می خواستم که کارم رو بهم نشون بده . رئیس : خب ، اسمت چیه ؟ من : هیناتا شیکاشی . رئیس : مهبتت ؟ من : کنترل عناصر . رئیس : خیله خب ، دازای ؟ وقتی اینو گفت یه پسر با موهای قهوه ای و قد بلند که همه جاش باند پیچی شده بود اومد تو ، آره همون پسره است پس اسمش دازایه . دازای : بله رئیس ؟ 😊 رئیس : لطفا کار هیناتا رو بهش نشون بده . یه دفعه یه پسره که داشت چیپس می خورد اومد تو . رئیس : رانپو ؟ اون پسره : چیه کنجکاو شده بودم ببینم اینجا چه خبره ، این دختره کیه ؟ من : هیناتا ام 😑 رانپو : خوشبختم منم رانپو ام 😊 چیپس می خوری ؟ و یک چیپس بهم داد ، چیپس رو ازش گرفتم و گفتم : آریگاتو رانپو کون ☺️ که باعث شد چشماش یه هو باز بشه و گونه هاش گل بیوفته ، وای چه چشم های سبز خوشگلی داره ( من که به شخصه از چشم های رانپو خیلی خوشم میاد خب چیکار کنم به نظرم خوش رنگه 😂 ) رانپو : خوا ، خواهش میکنم 😳 . دازای و رانپو اومدن و داشتن کارم رو نشونم میدادن ، ولی وسطش همش باهم دعوا میکردن و میگفتن :
دازای : هی من دارم بهش توضیح میدم انقدر نپر وسط حرفم 😡 رانپو : ولی من میخوام بهش توضیح بدم😡 بگذریم جز اینکه دعواهاشون خیلی رو مخ بود ولی یکم هم خوشحال شدم و خجالت کشیدم آخه تاحالا دوتا پسر سرم دعوا نکرده بودن 😅 به نظرم هردوشون خیلی بامزهاَن ولی به نظرم رانپو کون خیلی اخلاق جالب و کیوتی داره 🤭 نکنه ... 🤯 نه امکان نداره من تازه باهاش آشنا شدم نمیشه که 😒
به نظرتون پارت بعد هم بزارم ؟ 😁
داشتم با رئیس اعضای آژانس صحبت میکردم و بهش درباره ی تستی که اون پسره ازم گرفته و اینجور چیزها توضیح میدادم و ازش می خواستم که کارم رو بهم نشون بده . رئیس : خب ، اسمت چیه ؟ من : هیناتا شیکاشی . رئیس : مهبتت ؟ من : کنترل عناصر . رئیس : خیله خب ، دازای ؟ وقتی اینو گفت یه پسر با موهای قهوه ای و قد بلند که همه جاش باند پیچی شده بود اومد تو ، آره همون پسره است پس اسمش دازایه . دازای : بله رئیس ؟ 😊 رئیس : لطفا کار هیناتا رو بهش نشون بده . یه دفعه یه پسره که داشت چیپس می خورد اومد تو . رئیس : رانپو ؟ اون پسره : چیه کنجکاو شده بودم ببینم اینجا چه خبره ، این دختره کیه ؟ من : هیناتا ام 😑 رانپو : خوشبختم منم رانپو ام 😊 چیپس می خوری ؟ و یک چیپس بهم داد ، چیپس رو ازش گرفتم و گفتم : آریگاتو رانپو کون ☺️ که باعث شد چشماش یه هو باز بشه و گونه هاش گل بیوفته ، وای چه چشم های سبز خوشگلی داره ( من که به شخصه از چشم های رانپو خیلی خوشم میاد خب چیکار کنم به نظرم خوش رنگه 😂 ) رانپو : خوا ، خواهش میکنم 😳 . دازای و رانپو اومدن و داشتن کارم رو نشونم میدادن ، ولی وسطش همش باهم دعوا میکردن و میگفتن :
دازای : هی من دارم بهش توضیح میدم انقدر نپر وسط حرفم 😡 رانپو : ولی من میخوام بهش توضیح بدم😡 بگذریم جز اینکه دعواهاشون خیلی رو مخ بود ولی یکم هم خوشحال شدم و خجالت کشیدم آخه تاحالا دوتا پسر سرم دعوا نکرده بودن 😅 به نظرم هردوشون خیلی بامزهاَن ولی به نظرم رانپو کون خیلی اخلاق جالب و کیوتی داره 🤭 نکنه ... 🤯 نه امکان نداره من تازه باهاش آشنا شدم نمیشه که 😒
به نظرتون پارت بعد هم بزارم ؟ 😁
۳.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.