part: 53
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
ته: و کسی که بدت میاد ازش، چی؟
انا: نه نمیزارم..یونتا فرق میکنه
ته: او
اها بازیام
دوباره صاف دراز کشیدم
انا: میگم...
تهیونگ به خواطر اینکه باهام چش تو چش شه ، سرش خم شد تو صورتم و موهایه به هم ریختش ،جلو صورتش اویزون شد
انا: خب....من اینجا حصلم سر میره...
ته: وَ....!؟
انا: میشه فقط برایه یه ساعت برگردم خونم؟.....با خودت ..به خدا فقط یک ساعت
ته:؛ خودم ببرمت ؟
انا: میگم که اره
ته؛ باش
انا: ..فقط یه ساعت...چی؟؟؟
انا: مممنننننووونننمممممم
نیشم باز شده بود تو پوست خودم نمیگنجیدم
از جام بلند شدم و رو به روش نشستم
پریدم بغلش
ای وای ریدمم
چطوری جمش کنم!؟
یه دفعه دوتا دست رو پشت رونام قرار گرفت
که به طرف خودش کشیدو پاهام
دور کمرش حلقه شد و تا تونست به خودش چسبوندم
بهش نگاه کردم که دستش پشت سرمقرار گرفت و به صورتش نزدیک کردو و ل bام رو ل bاش قرار گرفت
چشماش بسته بود ولی من چشمام از حدقه در امده بود
فشار دستشو بین سر و کمر سفط تر کرد و لbام بین لbاش بی حس شده بود
بعد از حدود ۵ دقیقه جدا شد
اصلا انگار ننگار که چیکار کرد
ته: مگه نمیخواستی بری خونت؟
سرم و به تایید تکون دادم
ته: برو...
از روش بلند شدم
و دوییدم داخل
رفتم اتاقم و پشت در تکیه دادم
قلبمم
دستمو روش گذاشتم
این حس
این حس خیلی اشناست
همون حسی که اون شب داخل اتاق تهیونگ به سراقم امد شبی که از دست الیا قایمم کرد
همون دردی که توو دلم بود
دستمو رو شورتمو گذاشتموو بعد چند دقیقه به خودم امد
و لباس پوشیدم و با زدن برق لbهمیشگیم از اتاق خارج شدم
هنوزم اون درد بود
داخل پذیرایی وایسادم
که تهیونگ از اتاقش با تیپ خوشگلی امد بیرون
ای جوون چه جذابی.......
ته: بریم؟
انا: اوهوم
فقط عادی باش ..الان میگه چه دختر جو گیریه ارروم باش ولی چرا انقدر گرمه.؟؟؟؟
سوار ماشین شدیم
و من شیسه رو تا اخر دادم پایین
ته: چیه؟
انا: هچیی هوا خوبه
ته: اها( پوزخند)
این بشر فهمیده
ته: خونت کجاست؟
ادرسو بهش گفتم
ته::اوکی
داخل ماشین سکوت عمیقی بود و همینطور باقی مونده تا وقتی که من کوچه خونمو دیدم
"ویو انالی"
ته: و کسی که بدت میاد ازش، چی؟
انا: نه نمیزارم..یونتا فرق میکنه
ته: او
اها بازیام
دوباره صاف دراز کشیدم
انا: میگم...
تهیونگ به خواطر اینکه باهام چش تو چش شه ، سرش خم شد تو صورتم و موهایه به هم ریختش ،جلو صورتش اویزون شد
انا: خب....من اینجا حصلم سر میره...
ته: وَ....!؟
انا: میشه فقط برایه یه ساعت برگردم خونم؟.....با خودت ..به خدا فقط یک ساعت
ته:؛ خودم ببرمت ؟
انا: میگم که اره
ته؛ باش
انا: ..فقط یه ساعت...چی؟؟؟
انا: مممنننننووونننمممممم
نیشم باز شده بود تو پوست خودم نمیگنجیدم
از جام بلند شدم و رو به روش نشستم
پریدم بغلش
ای وای ریدمم
چطوری جمش کنم!؟
یه دفعه دوتا دست رو پشت رونام قرار گرفت
که به طرف خودش کشیدو پاهام
دور کمرش حلقه شد و تا تونست به خودش چسبوندم
بهش نگاه کردم که دستش پشت سرمقرار گرفت و به صورتش نزدیک کردو و ل bام رو ل bاش قرار گرفت
چشماش بسته بود ولی من چشمام از حدقه در امده بود
فشار دستشو بین سر و کمر سفط تر کرد و لbام بین لbاش بی حس شده بود
بعد از حدود ۵ دقیقه جدا شد
اصلا انگار ننگار که چیکار کرد
ته: مگه نمیخواستی بری خونت؟
سرم و به تایید تکون دادم
ته: برو...
از روش بلند شدم
و دوییدم داخل
رفتم اتاقم و پشت در تکیه دادم
قلبمم
دستمو روش گذاشتم
این حس
این حس خیلی اشناست
همون حسی که اون شب داخل اتاق تهیونگ به سراقم امد شبی که از دست الیا قایمم کرد
همون دردی که توو دلم بود
دستمو رو شورتمو گذاشتموو بعد چند دقیقه به خودم امد
و لباس پوشیدم و با زدن برق لbهمیشگیم از اتاق خارج شدم
هنوزم اون درد بود
داخل پذیرایی وایسادم
که تهیونگ از اتاقش با تیپ خوشگلی امد بیرون
ای جوون چه جذابی.......
ته: بریم؟
انا: اوهوم
فقط عادی باش ..الان میگه چه دختر جو گیریه ارروم باش ولی چرا انقدر گرمه.؟؟؟؟
سوار ماشین شدیم
و من شیسه رو تا اخر دادم پایین
ته: چیه؟
انا: هچیی هوا خوبه
ته: اها( پوزخند)
این بشر فهمیده
ته: خونت کجاست؟
ادرسو بهش گفتم
ته::اوکی
داخل ماشین سکوت عمیقی بود و همینطور باقی مونده تا وقتی که من کوچه خونمو دیدم
۱۵.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.