Part 27

Part 27


اعضا از ماشین ون پیاده شدن و به طرف هتل رفتن ولی جیمین هنوز توی فکر بود یعنی اونم دوستش داشت؟ جیمین هنوز از احساسش مطمئن نبود اون نمیدونست عاشقشه یا....
تهیوتگ: پسر به چی فکی میکنی؟
جیمین...
تهیونگ: جیمین...به چی فکر میکنی؟
جیمین:....
تهیونگ: هوی جیمین با تو امممم
جیمین: ها چیه؟
تهیونگ: کجای؟ که هرچی صدات میکنم جواب نمیدی؟
جیمین: فکر
تهیونگ: اونو که میدونم میگم به چی فکر میکردی؟
جیمین: میگم حالت خوبه؟
تهیونگ: والا من خوبم ولی تو انگار خوب نیستی؟
جیمین: خنگی؟ یا خورت رو میزنی به اون راه؟
تهیونگ: چی میگی؟
جیمین: دارم به حرف های تو ی خر فکر میکنم
تهیونگ: عا....آهان...
جیمین: آره
تهیونگ: راستی روی گوشیت پیام اومد...
جیمین: جدی؟
تهیونگ: آره...
جیمین گوشیش رو برداشت و چک کرد درست بود یه پیام براش اومده بود...سویون بود لوکیشن خونشون رو براش فرستاده بود لوکیشن رو باز کرد بعد از این که از ون پیاده شد به طرف اتاقش رفت و رفت حمام بعد هم یه لباس جذاب و شیک پوشید و و سویچ ماشینش و برداشت و از هتل زد بیرون
( یه سوال؟ اینا با هواپیما اومدن پس چطوری ماشینش اینجاست😂 خونم نوشتم خودمم توش موندم😂 دیگه شما فرض کنید ماشینش هم اوردن😂)
و به طرف لوکیشنی که سویون فرستاده بود رفت ولی قبلش به سویون زنگ زد.....


......
ادامه دارد....