دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۱۱
diyana
رفتم تو اتاق دیدم ارسلان خونی افتاده زمین جیغ کشیدم که محراب و متین سریع اومدن پیشم محراب تا ارسلان رو دید داد زد به متین گف : وایسادی چیو نگا میکنی زنگ بزن آمبولانس
متین : باشه
دیانا: متین زنگ زد به آمبولانس منم فقط گریه میکردم تا رسیدیم بیمارستان محراب زنگ زد به بقیه بچه ها که بیان بیمارستان
بعد از چند دیقه دکتر ارسلان اومد بیرون
محراب : آقای دکتر حالش چطوره
دکتر : به موقع آوردینش بیمارستان اگه چند دیقه دیر تر میومد ممکن بود بخاطر از دست دادن خون زیاد بمیره
خداروشکر خوبه یکی دوساعت دیگ بهوش میاد
محراب : ممنون
دیانا : دکتر رف دیدم ممد داره میاد سمتمون
ممد : چیشده؟حالش خوبه؟
محراب : ارع دکتر گف به موقع آوردینش
ممد : مگه تو پیشش نبودی
محراب : رف حاضر شه دیانا رف دید خونی افتاده زمین
حالا خداروشکر اتفاقی نیوفتاده
ممد : بزار بهوش بیاد دارم براش
رضا : ممد اون الان حال درس حسابی نداره فعلا کاریش نداشته باش
ممد : آخه چرا خودکشی
محراب : وقتی بهش گفتم تو نمیای بغض کرده بود رفت تو اتاق که اینطوری شد
ممد : اوفففف کی بهوش میاد
محراب : یکی دو ساعت دیگ
arslwn
با حس کوفتگی چشامو باز کردم اول همه چی تار بود بعد که واضح تر شد فهمیدم بیمارستانم هیچی یادم نمیومد برا چی بیمارستانم دست چپم درد گرف بهش نگا کردم دیدم باند پیچی شده که همه چی یادم اومد عروسی....مریضی مامانم....عملش....خودکشی داشتم فک میکردم که یهو....
ادامه دارد....
پارت ۱۱
diyana
رفتم تو اتاق دیدم ارسلان خونی افتاده زمین جیغ کشیدم که محراب و متین سریع اومدن پیشم محراب تا ارسلان رو دید داد زد به متین گف : وایسادی چیو نگا میکنی زنگ بزن آمبولانس
متین : باشه
دیانا: متین زنگ زد به آمبولانس منم فقط گریه میکردم تا رسیدیم بیمارستان محراب زنگ زد به بقیه بچه ها که بیان بیمارستان
بعد از چند دیقه دکتر ارسلان اومد بیرون
محراب : آقای دکتر حالش چطوره
دکتر : به موقع آوردینش بیمارستان اگه چند دیقه دیر تر میومد ممکن بود بخاطر از دست دادن خون زیاد بمیره
خداروشکر خوبه یکی دوساعت دیگ بهوش میاد
محراب : ممنون
دیانا : دکتر رف دیدم ممد داره میاد سمتمون
ممد : چیشده؟حالش خوبه؟
محراب : ارع دکتر گف به موقع آوردینش
ممد : مگه تو پیشش نبودی
محراب : رف حاضر شه دیانا رف دید خونی افتاده زمین
حالا خداروشکر اتفاقی نیوفتاده
ممد : بزار بهوش بیاد دارم براش
رضا : ممد اون الان حال درس حسابی نداره فعلا کاریش نداشته باش
ممد : آخه چرا خودکشی
محراب : وقتی بهش گفتم تو نمیای بغض کرده بود رفت تو اتاق که اینطوری شد
ممد : اوفففف کی بهوش میاد
محراب : یکی دو ساعت دیگ
arslwn
با حس کوفتگی چشامو باز کردم اول همه چی تار بود بعد که واضح تر شد فهمیدم بیمارستانم هیچی یادم نمیومد برا چی بیمارستانم دست چپم درد گرف بهش نگا کردم دیدم باند پیچی شده که همه چی یادم اومد عروسی....مریضی مامانم....عملش....خودکشی داشتم فک میکردم که یهو....
ادامه دارد....
۳.۳k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.