آسمان شب🎻🍷
آسمان شب🎻🍷
با حرفی که پسره زد دهنم باز موند
+بیبی گرلم میشی ؟
_وقتی ددیش سر و مور گنده جلوت وایساده چ لزومی داره؟؟!
به سمت صدا نگاه کردم کوک بود
+دختر خوشگلی داری.... نمیخوای داماد ایندت باشم؟
_گمشوبرو
پسره رو به من گفت
+میبینمت
بعد رفت
*ددی چیزی که فکر میکنی نیست
_ا.ت خفه شو
بلند شد دستم رو گرفت بردم سمت اتاق در اتاق رو باز کرد رو انداختم داخل اتاق
_میری با پسر رقیبم لاس میزنی و میرقصی؟
*کوک نه همچین چیزی نیست اون خودش امد پیشم
_ا.ت خفه شو
گوشیش رو برداشت زنگ زد به پسرهه
_الو جان
+الو کوکی
_تو رفتی پیش ا.ت یا ا.ت امد پیش تو؟
+اووووو... پس اسم اون فرشته ا.ته
_جواب منو بده
+خودش امد پیشم
_باش
+فقط یادت باشه داماد آیندت میشم
کوک گوشیش رو قطع کرد
_این چی میگههه؟
*کوک بخدا دروغ میگه
_به من دروغ میگی؟
امد سمتم لباسم رو در اورد
_حالیت میکنم
کوک شلوارش رو در اورد
بدون اینکه بهم بگه واردم کرد از درد جیغی کشیدم بلند زدم زیر گریه
*کوک... هق.... دروغ میگه... هق... درش بیار
در اتاق باز شد تهیونگ بود
-کوک داری چه غلطی میکنی برو اونور
کوک بهش محل نداد به کارش ادامه داد
احساس میکردم مایعی داره روی رون پام حرکت میکنه
تهیونگ به سمت کوک امد و هولش داد پتو رو میخواست بکشه روم که روبه کوک گفت
-کوک چه غلطی کردی؟
کوک عصبانی شلوارش رو پوشید روی مبل نشست سرش رو بین دوتا دستاش گرفت
بلند شد رفت طرف کوک
-چیشدهه؟
_رفته پیش پسر رقیبم و باهاش لاس زده......
امیدوارم خوشتون امده باشه لایک و کامنت یادتون نره 🎻۲
با حرفی که پسره زد دهنم باز موند
+بیبی گرلم میشی ؟
_وقتی ددیش سر و مور گنده جلوت وایساده چ لزومی داره؟؟!
به سمت صدا نگاه کردم کوک بود
+دختر خوشگلی داری.... نمیخوای داماد ایندت باشم؟
_گمشوبرو
پسره رو به من گفت
+میبینمت
بعد رفت
*ددی چیزی که فکر میکنی نیست
_ا.ت خفه شو
بلند شد دستم رو گرفت بردم سمت اتاق در اتاق رو باز کرد رو انداختم داخل اتاق
_میری با پسر رقیبم لاس میزنی و میرقصی؟
*کوک نه همچین چیزی نیست اون خودش امد پیشم
_ا.ت خفه شو
گوشیش رو برداشت زنگ زد به پسرهه
_الو جان
+الو کوکی
_تو رفتی پیش ا.ت یا ا.ت امد پیش تو؟
+اووووو... پس اسم اون فرشته ا.ته
_جواب منو بده
+خودش امد پیشم
_باش
+فقط یادت باشه داماد آیندت میشم
کوک گوشیش رو قطع کرد
_این چی میگههه؟
*کوک بخدا دروغ میگه
_به من دروغ میگی؟
امد سمتم لباسم رو در اورد
_حالیت میکنم
کوک شلوارش رو در اورد
بدون اینکه بهم بگه واردم کرد از درد جیغی کشیدم بلند زدم زیر گریه
*کوک... هق.... دروغ میگه... هق... درش بیار
در اتاق باز شد تهیونگ بود
-کوک داری چه غلطی میکنی برو اونور
کوک بهش محل نداد به کارش ادامه داد
احساس میکردم مایعی داره روی رون پام حرکت میکنه
تهیونگ به سمت کوک امد و هولش داد پتو رو میخواست بکشه روم که روبه کوک گفت
-کوک چه غلطی کردی؟
کوک عصبانی شلوارش رو پوشید روی مبل نشست سرش رو بین دوتا دستاش گرفت
بلند شد رفت طرف کوک
-چیشدهه؟
_رفته پیش پسر رقیبم و باهاش لاس زده......
امیدوارم خوشتون امده باشه لایک و کامنت یادتون نره 🎻۲
۶.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.