راوی:یهو در باز شد
راوی:یهو در باز شد
میا و تهیونگ وارد شدن
استاد:شما دو تا چرا انقدر دیر اومدین
میا:ببخشید استاد امروز مجبور بودیم پیاده بیایم*نفس نفس*(میا و تهیونگ خواهر برادر بودن)
استاد:هر روز یه بهونه میارین😔
راوی:میا و تهیونگ رفتن که بشینن
میا:ببخشیداااا اگه اذیت نمیشین اینجا جای منه:| (به کوک گفت)
ا/ت:میا اینجوری باهاش حرف نزن اون تازه اومده به این مدرسه
میا:تازه واردم که هس
راوی:زنگ تفریح خورد و همه ی بچه ها رفتن پایین،
راوی:کوک تا میخواست حرف بزنه استاد صحبت کرد
استاد:اونجا چخبره، میا برو ته کلاس بشین اونجا جای خالی هست
میا:اما
استاد:سریع
میا:چشم
راوی:زنگ تفریح خورد و همه ی بچه ها رفتند حیاط،کوک شیر موز کوچولو خودشو از کیفش برداشت و رفت حیاط
همونطور که داشت شیرموزش میخورد به این فکر میکرد که.......
لایک نمیخوام کامنت بزارین روحیه بدین🥲😂
میا و تهیونگ وارد شدن
استاد:شما دو تا چرا انقدر دیر اومدین
میا:ببخشید استاد امروز مجبور بودیم پیاده بیایم*نفس نفس*(میا و تهیونگ خواهر برادر بودن)
استاد:هر روز یه بهونه میارین😔
راوی:میا و تهیونگ رفتن که بشینن
میا:ببخشیداااا اگه اذیت نمیشین اینجا جای منه:| (به کوک گفت)
ا/ت:میا اینجوری باهاش حرف نزن اون تازه اومده به این مدرسه
میا:تازه واردم که هس
راوی:زنگ تفریح خورد و همه ی بچه ها رفتن پایین،
راوی:کوک تا میخواست حرف بزنه استاد صحبت کرد
استاد:اونجا چخبره، میا برو ته کلاس بشین اونجا جای خالی هست
میا:اما
استاد:سریع
میا:چشم
راوی:زنگ تفریح خورد و همه ی بچه ها رفتند حیاط،کوک شیر موز کوچولو خودشو از کیفش برداشت و رفت حیاط
همونطور که داشت شیرموزش میخورد به این فکر میکرد که.......
لایک نمیخوام کامنت بزارین روحیه بدین🥲😂
۷.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.