یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

خیله خب بدش من

×باید براش اتاق بغل اتاق خودمون بزاریم

هنوز اتاقش و نمیشه جدا کنیم که اگه شیر بخواد یا گریه کنه

×باید بخوابه گریه و شیر چیه دیگه

دیگه لوس نشو نمیشه دیگه بزار بزرگ شه

×لوس نیستم باید بخوابه

هوفف

آج:بیاین غذا بخورین بدش به من بچه رو

نمیخواد خودم میارمش

آج:واسه اذیت شدنت نمیگم میخوام ببینمش اوخودا

+آجوما ازت انتظار نداشتم

آج:چیو

واقعا منو دوست نداری که اینطوری میگی حداقل یه جور دیگه بگو دلم خوش باشه

آج:آها اونوقت چطوری؟

مثلا بگو نه خسته میشی نمیدونم همچین حرفی

لوسی:خیله خب حالا بیا ببینم (دستشو کشید)برو غذاتو بخور

نمیخوام

لوسی:میگم برو

منم گفتم نه

لوسی:الان داری به یه بچه شیر میدی باید خودتم اوکی باشی پوست استخون شدی دختر

اوفف خیله خب ...راستی چرا جونگ کوک و جولیا رو باهم نمیبینم

لوسی:اونا دیگه باهم نیستن

چیی؟چرا

لوسی:بخاطر جناب جولیا میخواست بیاد پیش تو ولی جونگ کوک نمیخواست و مخالف بود جولیا هم گفت تا وقتی راضی نشدی با من حرف نزن جونگ کوکم گفت من اصلا نمیخوام باهات حرف بزنم چرا باید با تو باشم آخه جولیا هم از این حرفش ناراحت شد و گفت که باید جدا بشن