ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ . ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻖ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ . ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ. ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ، ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
نمیخواستم باز از دستش بدم
دوست نداشتم از پیشم بره
اون بدون ادم هایی که اذیتش میکنن راحت تره
اما نمیدونست خودش هم روزی از اونا میشه
نمیدونست دختر روزی از اون میترسه و فرار میکنه
و تو بالاخره شبی به من باز خواهی گشت ، مثل باران به دریا ، یا که خواب به چشمان خسته
اما حیف که این آرزو در خواب است و دوست دارم از خواب بیدار نشوم
دوست دارم تمام زندکی ام را این رویا رو ببینم که روزی متعلق به من خواهی شد
حیف که این خوابی بیش نیست و نخواهد بود
ـــــــــــــــــ.......................
از زبان یور
از خواب بیدار شدم و جلو آینه رفتم
اول ترسیدم فکر کردم مومو اومده خونمون
بعد که فیندوز ام اومد بالا فهمیدم خودم بودم
به ساعت نگاه کردم
شبیه اونایی که توی کما بودن و تازه بهشون شک دادن شدم مثل برق رفتم دستشویی و کار های لازم رو کردم یک تیکه نون پنیر برداشتم و تا میخوردم کفش ام رو هم میپوشیدم به خودم اومدم دیدم لباس خواب توی تنم هست
یور: وااااای(عربده)
سریع با کفش زفتم روی اتاق و لباس با هر زوری شد پوشیدم لباس گشاد مشکی استین بلند و شلوارک تا پایین ساق و گشاد خاکستری کوله سفیدم رو هم برداشتم و رفتم دمپایی پوشیده بودم این اینجا عادی نبود اما من عادیش میکنم
رفتم سمت دانشگاه
همه با حیرت نگاهم میکردن
یکی از دخترای جمع
(علامت)=!
!: هی از خواب بیدار شدی اینجور اومدی
یور: تو چی انگار از بار اومدی
!: تو جرعت نداری با من اینطور صحبت کنی
یور: اوه تپ جرعت داری میشه بپرسم چیکاره توی مدرسه هستی؟
!: من پدرم موئسس اینجاست
یور: من شغل پدرت رو پرسیدم اینجا مدرسه فرانسه تو لیدی باگ نیست که اشوه بیای پدرت رئیس فلان علان هست(میگم رگ ایرانی داره)
!:(در افق محوشد)
از اونجا رد شدم و رفتم هدفون برداشتم و آهنگ رو پلی کردم
داشتم میگشام توی مدرسه تا به سالنی رسیدم
بسکتبال آه بسکتبال و باله هر دوشون با ب و ل تموم میشنو قلب هم با ب و ل تموم میشه
میدونم خیلی بهم نمیخوره بسکت بال دوست داشته باشم اما دوست دارم خیلی دوست دارم
میخواستم ببینم لباس داره یا نه
رفتم انبار یه ذره تاریک بود و تار عنکبوت روی دیوار نشسته بود
ج. سد خونی
ا... ون همون بود پسری که دیرو... ز اذیتم کرد
جیغ زدم جوری که مدیر مدرسه متر ها فاصله داشت با بچه ها اومدن افتاده بودم زمین توی شک بودم دستام میلرزید نمیتونستم تکون بخورم انگار توی یک حالت مونده بودم
کم مونده بود غش کنم فقط
میترسیدم به جسد نزدیک شم
چرا باید نزدیک میشدم؟ دیوونگی درونی ام
نمیخواستم باز از دستش بدم
دوست نداشتم از پیشم بره
اون بدون ادم هایی که اذیتش میکنن راحت تره
اما نمیدونست خودش هم روزی از اونا میشه
نمیدونست دختر روزی از اون میترسه و فرار میکنه
و تو بالاخره شبی به من باز خواهی گشت ، مثل باران به دریا ، یا که خواب به چشمان خسته
اما حیف که این آرزو در خواب است و دوست دارم از خواب بیدار نشوم
دوست دارم تمام زندکی ام را این رویا رو ببینم که روزی متعلق به من خواهی شد
حیف که این خوابی بیش نیست و نخواهد بود
ـــــــــــــــــ.......................
از زبان یور
از خواب بیدار شدم و جلو آینه رفتم
اول ترسیدم فکر کردم مومو اومده خونمون
بعد که فیندوز ام اومد بالا فهمیدم خودم بودم
به ساعت نگاه کردم
شبیه اونایی که توی کما بودن و تازه بهشون شک دادن شدم مثل برق رفتم دستشویی و کار های لازم رو کردم یک تیکه نون پنیر برداشتم و تا میخوردم کفش ام رو هم میپوشیدم به خودم اومدم دیدم لباس خواب توی تنم هست
یور: وااااای(عربده)
سریع با کفش زفتم روی اتاق و لباس با هر زوری شد پوشیدم لباس گشاد مشکی استین بلند و شلوارک تا پایین ساق و گشاد خاکستری کوله سفیدم رو هم برداشتم و رفتم دمپایی پوشیده بودم این اینجا عادی نبود اما من عادیش میکنم
رفتم سمت دانشگاه
همه با حیرت نگاهم میکردن
یکی از دخترای جمع
(علامت)=!
!: هی از خواب بیدار شدی اینجور اومدی
یور: تو چی انگار از بار اومدی
!: تو جرعت نداری با من اینطور صحبت کنی
یور: اوه تپ جرعت داری میشه بپرسم چیکاره توی مدرسه هستی؟
!: من پدرم موئسس اینجاست
یور: من شغل پدرت رو پرسیدم اینجا مدرسه فرانسه تو لیدی باگ نیست که اشوه بیای پدرت رئیس فلان علان هست(میگم رگ ایرانی داره)
!:(در افق محوشد)
از اونجا رد شدم و رفتم هدفون برداشتم و آهنگ رو پلی کردم
داشتم میگشام توی مدرسه تا به سالنی رسیدم
بسکتبال آه بسکتبال و باله هر دوشون با ب و ل تموم میشنو قلب هم با ب و ل تموم میشه
میدونم خیلی بهم نمیخوره بسکت بال دوست داشته باشم اما دوست دارم خیلی دوست دارم
میخواستم ببینم لباس داره یا نه
رفتم انبار یه ذره تاریک بود و تار عنکبوت روی دیوار نشسته بود
ج. سد خونی
ا... ون همون بود پسری که دیرو... ز اذیتم کرد
جیغ زدم جوری که مدیر مدرسه متر ها فاصله داشت با بچه ها اومدن افتاده بودم زمین توی شک بودم دستام میلرزید نمیتونستم تکون بخورم انگار توی یک حالت مونده بودم
کم مونده بود غش کنم فقط
میترسیدم به جسد نزدیک شم
چرا باید نزدیک میشدم؟ دیوونگی درونی ام
۲.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.