𝐹𝒾𝒸𝓉𝒾𝑜𝓃²
𝐹𝒾𝒸𝓉𝒾𝑜𝓃²
(چند تا از کلمه های این پارت شاید برای بعضیا مناست نباشه؛ ممنون میشم اگر دوست نداشتین نخونید)
گروه مافیای ما بیرون از شهر، توی زیر زمین متروکه بودند....
اتاق پسرا جدا بود و اتاق منو جیونا یکی... زندگی تو این مکان چرت و تاریک، پر از سوسک و موش، کسل کنندست اما خب برای اینکه کسی شک نکرده مجبوریم....
جیونا مسئول آشپزی و دکتریه کار مهمی از عمالیت رو نداره
جکسون هم که تمیز کردن خون و جسد و ه.یز ترین و بی عرضه ترینشون، جورج، مسئول بعضی از بازجویی ها....
جیونا پونزده سالست... پدر و مادرش موقع بچگی، از بی پولی به حال خودش رهاش کردن و اینطور شد از باند ما سر دراورد....
جکسون دو سال کوچیک تر از جورج بیست سالست و من چیزی مابین بیست بیستو یک سال....
درسته؛ سنامون برای کشت و کشتار زیادی کمه ولی پول... پول تنها و کثیف ترین چیزیه که نیازش داریم....
کیم هم که هر روز خدا دوش دلار میگیره! تو خونش رو کاناپه لم داده و هیچ کاری نمیکنه! حالا من با کلی تلاشم، یه زیر زمین متروکه گند با کلی بچه نصیبم شده!
کلی بچه سال قد و نیم قد دورمو گرفتن!
ولی به جیونا حق میدم؛ کسی رو نداره مراقبش باشه....
تازشم چون بهم میگه خاله واقعا خیلی دلنشینه....
دختر خوبیه بد نیست....
تازشم اگر جیونا نبود کی میخواست گلوله رو از بازوی من دراره؟
کی میخواست عفونت پشت گردن جورح از چاقوی آلوده به زهر رو درمان کنه؟
ات: جکسون تموم شد؟*بلند*
جکسون: آره
یکی از ماشینامو بیرون اوردم، سوار شدم جیونا رو باید با خودم ببرم چون جورح صد درصد بهش تـ.ـجاوز میکنه...
جکسونم که باید بیاد....
ات: بدو دیگه دو سه تا کیسن*عجله. وسواس*
جکسون: اگر میخوای خودت بیارشون*جدی. کلافه*
ات: هعی میدونی که با حرفات داری از حقوقت کم میکنی*جدی*
جکسون: پوف*کلافه*
با چهره سردرگم جورج مواجه شدم....
ات: چیه نکنه انتظار داری اون دو ماهو از امروز شروع کنم؟؟
جورج:*خشم خالص*....جیونا رو کدوم گوری میبری*داد*
ات: سر من داد نزن مسئول کنترل خشمت نیستم کنترلش کن!*عربده*
جورج:*پوزخند*... جواب سوال منو بده
ات: عاممم حقوق جورج چقد بود؟؟ ۲۳۶ وون؟!
جورج: خفه شو
ات: خب ۲۳۶ به ۳٠ وون میرسه!*جدی. تمسخر آمیز*
جورج: که چی*پوزخند*
ات: از جیونا هم برای هوست استفاده نکن روانی*عصبی*
(چند تا از کلمه های این پارت شاید برای بعضیا مناست نباشه؛ ممنون میشم اگر دوست نداشتین نخونید)
گروه مافیای ما بیرون از شهر، توی زیر زمین متروکه بودند....
اتاق پسرا جدا بود و اتاق منو جیونا یکی... زندگی تو این مکان چرت و تاریک، پر از سوسک و موش، کسل کنندست اما خب برای اینکه کسی شک نکرده مجبوریم....
جیونا مسئول آشپزی و دکتریه کار مهمی از عمالیت رو نداره
جکسون هم که تمیز کردن خون و جسد و ه.یز ترین و بی عرضه ترینشون، جورج، مسئول بعضی از بازجویی ها....
جیونا پونزده سالست... پدر و مادرش موقع بچگی، از بی پولی به حال خودش رهاش کردن و اینطور شد از باند ما سر دراورد....
جکسون دو سال کوچیک تر از جورج بیست سالست و من چیزی مابین بیست بیستو یک سال....
درسته؛ سنامون برای کشت و کشتار زیادی کمه ولی پول... پول تنها و کثیف ترین چیزیه که نیازش داریم....
کیم هم که هر روز خدا دوش دلار میگیره! تو خونش رو کاناپه لم داده و هیچ کاری نمیکنه! حالا من با کلی تلاشم، یه زیر زمین متروکه گند با کلی بچه نصیبم شده!
کلی بچه سال قد و نیم قد دورمو گرفتن!
ولی به جیونا حق میدم؛ کسی رو نداره مراقبش باشه....
تازشم چون بهم میگه خاله واقعا خیلی دلنشینه....
دختر خوبیه بد نیست....
تازشم اگر جیونا نبود کی میخواست گلوله رو از بازوی من دراره؟
کی میخواست عفونت پشت گردن جورح از چاقوی آلوده به زهر رو درمان کنه؟
ات: جکسون تموم شد؟*بلند*
جکسون: آره
یکی از ماشینامو بیرون اوردم، سوار شدم جیونا رو باید با خودم ببرم چون جورح صد درصد بهش تـ.ـجاوز میکنه...
جکسونم که باید بیاد....
ات: بدو دیگه دو سه تا کیسن*عجله. وسواس*
جکسون: اگر میخوای خودت بیارشون*جدی. کلافه*
ات: هعی میدونی که با حرفات داری از حقوقت کم میکنی*جدی*
جکسون: پوف*کلافه*
با چهره سردرگم جورج مواجه شدم....
ات: چیه نکنه انتظار داری اون دو ماهو از امروز شروع کنم؟؟
جورج:*خشم خالص*....جیونا رو کدوم گوری میبری*داد*
ات: سر من داد نزن مسئول کنترل خشمت نیستم کنترلش کن!*عربده*
جورج:*پوزخند*... جواب سوال منو بده
ات: عاممم حقوق جورج چقد بود؟؟ ۲۳۶ وون؟!
جورج: خفه شو
ات: خب ۲۳۶ به ۳٠ وون میرسه!*جدی. تمسخر آمیز*
جورج: که چی*پوزخند*
ات: از جیونا هم برای هوست استفاده نکن روانی*عصبی*
۱۲.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.